شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۹

جنگ و صلح | لئو تولستوی

جماعت گوسفندان

در چشم یک گله‌ی گوسفند، گوسفندی که چوپان هر شب به درون حصاری خاص هدایت می‌کند و علوفه‌ای خاص به آن می‌خوراند و دو برابر بقیه فربه‌اش می‌کند لابد نابغه است... 

اما کافی‌ است که این گوسفندان دست از این باور بردارند که هر آنچه بر سر آن‌ها می‌آید فقط برای تحقق هدف‌هایی است که در تصور گوسفندانه‌اشان می‌گنجد، کافی است قبول کنند که آن‌چه بر آن‌ها واقع می‌شود ممکن است در راه هدف‌هایی صورت گیرد که درک آن‌ها در دسترس ذهنشان نیست، آن‌وقت ارتباط و منطق موجود در آن‌چه بر سر گوسفندِ پروارشده آمده است بر آن‌ها روشن می‌شود. اگر نتوانند بفهمند که گوسفند به چه منظور پروار می‌شده است دست‌کم خواهند دانست که آن‌چه بر سرش آمده بی‌حساب نبوده است و احتیاجی به ابداع مفاهیم تصادف و نبوغ نخواهند داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.