زرتشت
(زردشت، زاردشت، زردهشت، زرادشت، زرتوشتره)
زَرتُشت:
زَردُشت/ زاردُشت/ زردَهُشت/ زَرادُشت/ زَرَتوشْتْرَه (اوستایی). پسر پوروشَسپ و دوغُدو.
از خاندان اِسپیتْمان. شخصیتی که چند بار از او در سرودهای اوستایی گاثا (که منسوب
به اوست)، با ضمیر سوم شخص یاد شده و در متون نواوستایی و پهلوی و به تبع آنها در متون
ادبیات فارسی، او را پیامبر معرفی کردهاند. از جزئیات زندگی و فعالیتهای زرتشت گزارشهای
تاریخی در دست نیست. به موجب شاهنامه فردوسی او در حمله ارجاسپ تورانی به بلخ کشته
شد. شخصیت زرتشت ارتباطی با دین بِهدینی در دوره ساسانی پدید آمد و در دوره قاجاری
«دین زرتشتی» نامیده شد، ندارد.
متن
پهلوی گزیدههای زادسْپَرَم زمان پیامآوری زرتشت را نیمه بهار و هنگام جشن بهاربُد
گزارش کرده است. زادسپرم نقل میکند که زرتشت در دیبهمهر روز از اردیبهشت ماه یا
پانزدهم اردیبهشت، به جشنگاهی میرود که در آن روز مردمان بسیاری در آنجا جشنی به نام
«بهاربُد/ بهاربود» آراسته بودهاند. در بامداد آن روز، او برای کوبیدن هوم (هَئومَه)
به کرانه رود دائیتیا میرود و در آنجا وهومن بدو فراز میآید. وهومن، پوشاکی از روشنایی
بر تن داشت و سراسر اندام او از روشنایی بود. او زرتشت را به انجمن همپُرسگی امشاسپندان
بر کرانه رود دائیتیا فراز میبرد و در همین انجمن، اورمزد او را به دینآوری بر میگزیند.
زمان
زایش زرتشت در منابع ایرانی از اتفاقنظر و هماهنگی کاملی برخوردار است و بر اساس دادههای
آنان و تطبیقهای تقویمی، زرتشت در سال ۶۶۱ قبل از میلاد یعنی
همزمان با دوره مادها متولد شده است. عدهای از پژوهشگران و اوستاشناسان و از جمله
جیمز دارمستتر (برتلس، ص ۳۳) و ژان کلنز (کلنز،
ص ۱۱۳)، قائل به شخصیت تاریخی برای زرتشت نیستند.
داستان
خیالی زایش زرتشت بر اساس اشاراتی که در متون پهلوی به آن رفته، در بردارنده نکات جالبتوجهی
است که هر چند ارتباطی با شخص زرتشت ندارد و از ساختههای جدیدتر است، اما نشاندهنده
ذوق و قریحه سازندگان آن است (تدوین قطعات متعدد و نثر متن از این نگارنده است):
فرّه
زرتشت (پرتوهای درخشان) در آغاز از آن اهورا بود. مزدای بزرگ، آن فره سپند و مینوی
را به فروغ بیکران فرا سپرد. فروغ بیکرانه، آن فره درخشان مینوی را به خورشید داد و
خورشید آنرا به ماهِ آسمان شبها سپرد. ماه، آن فره را به ستارگان پر نور ارمغان کرد
و ستارگان آنرا به آتشی که در خانه «زوئیش» (مادر مادر زرتشت) میسوخت، فرو فرستادند.
بدان هنگام که زوئیش در حال زایمان «دوغدو» (مادر زرتشت) بود. فره زرین فرو آمده زرتشت،
چنان درخشان بود که جام آتشدان بینیاز از هیزم و خوراک فرا میسوخت و شعله برمیکشید.
فره زرتشت، چهره دوغدوی تازه زایشیافته را چنان درخشان میکند که بمانند ماه بر روی
زمین میدرخشید. از دیگر سوی، فُروهر/ فَروَهَر
زرتشت، در آغاز در عالم مینو بود، در سرای سپند اهورا. از آنجا بمانند فره او، به فروغ
بیکران راه مییابد. بهمن و اردیبهشت، آن فروهر خجسته را از فروغ بیکران به شاخه همیشه
سبز درختچه مقدس «هوم» که بر بلندای چکاد کوهی روییده بود، باز میسپارند. یک جفت پرنده
آماده جفتگیری، آن شاخه در بردارنده فروهر زرتشت را از ستیغ کوه برمیچینند و به آشیان
خود میبرند، آشیانی بر بالای درختی بزرگ و کهنسال و خشکیده که بر کرانه رود مقدس
«دائیتیا» جای داشت. پیوند آن شاخه هوم سپند، درخت خشکیده را به ناگهان و به یکپارچگی
سبز و زنده میکند و برای همیشه سرسبز میدارد. آنگاه که «پوروشسپ» (پدر زرتشت) و
«دوغدو» (مادر زرتشت)، به پیمان میآیند؛ پوروشسپ، شاخهای از آن هوم زندگیبخش را
از فراز درخت پیر، میچیند و به دوغدو ارمغان میکند. دوغدویی که پیش از این دربردارنده
فره زرتشت بود، اکنون فروهر او را نیز در آغوش دارد. اما گوهر تن زرتشت نیز در آغاز از آن اهورا بود.
اهورا آن گوهر را به باد میسپارد. باد تیزرو آن گوهرِ گوهران را به آغوش ابر میدارد.
ابر آورنده شادی و خرمی، گوهر تن زرتشت را ارمغان باران میکند و باران، دانهدانه
بر زمین بهاری تازهشکفتهای فرو میافتد که چراگاه گاوان پوروشسپ و دوغدو است. گوهر
تن زرتشت از باران به آغوش سپندارمذ راه مییابد و زمین سپند، آنرا به اندام گیاه سبزی
فرو مینهد تا از آغوشش برویند و خوراک گاوان دوغدو شوند. دو گاو سپید و زیبا و زردگوشی
که تا آن زمان نزائیده بودند. پسانگاه، آن گوهر تن، از شاخه سبز گیاه، به شیر گاو راه
مییابد. دوغدو، گاو را میدوشد و دارنده گوهر تن زرتشت نیز میشود. اکنون دوغدو،
هم دارنده فره و فروهر، و هم گوهر تن زرتشت است. او هوم سبز و شیر سپید را به دستان
پوروشسپ باز میسپارد تا آنها رابا هم بکوبد و درآمیزد. نوشیدنی «پراهوم» فراهم آمده
را هر دو میآشامند و اکنون فره و فروهر و گوهر تن زرتشت در جان دوغدو آرام میگیرند. ماهها از آن فرخنده روز میگذرد. سه روز مانده
به زایش زرتشت، پرتوهای درخشانی از رخساره دوغدو سراسر خانه آنان را فرا میگیرد و
به هنگام زایش او، ناهید همیشه توانا و اَشی نیک، نوازشش میکنند و زرتشت در روی آنان
و در روی پدر و مادر میخندد. آنگاه اشی نیک
آوازی فرا میشنود و میگوید: «کیستی ای که سرودت به گوش من نازنینتر از همه سرودهاست؟»
آنگاه پاسخ فرا میآید: «او زرتشت است! او که هنگام زادن و بالندگیاش، آبها خشنود
شدند، گیاهان شادمان شدند، رودها برخروشیدند و گیاهان بردمیدند. او زرتشت است».
بنگرید به: مرادی غیاثآبادی، رضا، فرهنگنامه ایران- دانشنامه فرهنگ و تمدن ایران و پیرامون آن، ویرایش اول، تهران، ۱۳۹۲، ۸۴۸ صفحه، قطع وزیری، جلد گالینگور نقرهکوب، ۵۰۰۰ مدخل الفبایی-موضوعی، ۵۰۰ عکس اختصاصی، شابک ۸-۹۶۳۹-۰۴-۹۶۴-۹۷۸.
بنگرید به: مرادی غیاثآبادی، رضا، فرهنگنامه ایران- دانشنامه فرهنگ و تمدن ایران و پیرامون آن، ویرایش اول، تهران، ۱۳۹۲، ۸۴۸ صفحه، قطع وزیری، جلد گالینگور نقرهکوب، ۵۰۰۰ مدخل الفبایی-موضوعی، ۵۰۰ عکس اختصاصی، شابک ۸-۹۶۳۹-۰۴-۹۶۴-۹۷۸.
گفتارهای دیگر:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.