چهارشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۹

به آیندگان | برتولت برشت

به آیندگان

قطعه "به آيندگان"، يا با الفاظی دقيقتر: "با کسانی که پس از ما به دنيا می‌آيند" از شعرهای بلند و معروفِ برتولت برشت (۱۸۹۸-۱۹۵۶) شاعر و نويسنده آلمانی است.

برشت اين شعر را، که تا حدی جنبه اتوبيوگرافيک دارد، در سال ۱۹۳۹ زمانی که در دانمارک در تبعيد به سر می‌برد، سروده است و آن‌را نوعی حديث نفس يا "وصيت‌نامه معنوی" او دانسته‌اند. شعر در سه بند تنظيم شده است و در زير ترجمه کامل آن نقل می شود: (ترجمه علی امینی نجفی)

به آيندگان

I

راستی كه در دوره تيره و تاری زندگی می‌كنم

امروزه فقط حرف‌های احمقانه بی‌خطرند

گره بر ابرو نداشتن، از بی‌احساسی خبر می‌دهد،

و آنكه می‌خندد، هنوز خبر هولناك را نشنيده است.

اين چه زمانه ايست كه

حرف زدن از درختان عين جنايت است

وقتی از اين همه تباهی چيزی نگفته باشيم!

كسی كه آرام به راه خود می‌رود گناهكار است

زيرا دوستانی كه در تنگنا هستند

ديگر به او دسترسی ندارند.

اين درست است: من هنوز رزق و روزی دارم

اما باور كنيد: اين تنها از روی تصادف است

هيچ قرار نيست از كاری كه می‌كنم نان و آبی برسد

اگر بخت و اقبال پشت كند، كارم ساخته است.

به من می‌گويند: بخور، بنوش و از آنچه داری شاد باش

اما چطور می‌توان خورد و نوشيد

وقتی خوراكم را از چنگ گرسنه‌ای بيرون كشيده‌ام

و به جام آبم تشنه‌ای مستحق‌تر است.

اما باز هم می‌خورم و می‌نوشم

من هم دلم می‌خواهد كه خردمند باشم

در كتاب‌های قديمی، آدمِ خردمند را چنين تعريف كرده‌اند:

از آشوب زمانه دوری گرفتن و اين عمر كوتاه را بی‌وحشت سپری كردن،

بدی را با نيكی پاسخ دادن،

آرزوها را يكايك به نسيان سپردن،

اين است خردمندی.

اما اين كارها بر نمی‌آيد از من.

راستی كه در دوره تيره و تاری زندگی می‌كنم.

II

در دوران آشوب به شهرها آمدم

زمانی كه گرسنگی بيداد می‌كرد.

در زمان شورش به ميان مردم آمدم

و به همراهشان فرياد زدم.

عمری كه مرا داده شده بود

بر زمين چنين گذشت.

خوراكم را ميان معركه‌ها خوردم

خوابم را كنار قاتل‌ها خفتم

عشق را جدی نگرفتم

و به طبيعت دل ندادم

عمری كه مرا داده شده بود

بر زمين چنين گذشت.

در روزگار من، همه راه‌ها به مرداب ختم می‌شدند

زبانم مرا به جلادان لو می‌داد

زورم زياد نبود، اما اميد داشتم

كه برای زمامداران دردسر فراهم كنم!

عمری كه مرا داده شده بود

بر زمين چنين گذشت.

توش و توان ما زياد نبود

مقصد در دوردست بود

از دور ديده می‌شد اما

من آن را در دسترس نمی‌ديدم.

عمری كه مرا داده شده بود

بر زمين چنين گذشت.
  
III
   
آهای آيندگان، شما كه از دل توفانی بيرون می‌جهيد

كه ما را بلعيده است.

وقتی از ضعف‌های ما حرف می‌زنيد

يادتان باشد

از زمانه سخت ما هم چيزی بگوييد.

به ياد آوريد كه ما بيش از كفش‌هامان كشور عوض كرديم.

و نوميدانه ميدان‌های جنگ را پشت سر گذاشتيم،

آنجا كه ستم بود و اعتراضی نبود.

اين را خوب می‌دانيم:

حتی نفرت از حقارت نيز

آدم را سنگدل می‌كند.

حتی خشم بر نابرابری هم

صدا را خشن می‌كند.

آخ، ما كه خواستيم زمين را برای مهربانی مهيا كنيم

خود نتوانستيم مهربان باشيم.

اما شما وقتی به روزی رسيديد

كه انسان ياور انسان بود

درباره ما

با رأفت داوری كنيد!


آیندگان - برتولت برشت

ترجمه علی امینی نجفی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.