پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۹

باستان‌شناسی تقلب

دانلود کنید (حجم ۴ مگابایت)
ممنوع‌الانتشار و در انتظار چاپ

باستان‌شناسی تقلب و رنج‌های بشری

رابرت هنری دایسون، باستان‌شناس آمریکایی و حفار تپه حسنلو در نقده، در گزارش حفاری خود نوشته است هنگامی که عموم اعضاء و کارگران هیئت برای دریافت حقوق از محوطه حفاری دور شده بودند، و خود به تنهایی مشغول کلنگ‌زنی می‌شود، ناگهان و از حُسن اتفاق جام طلایی معروف حسنلو را شخصاً «کشف» می‌کند.

فردریش کرفتر، دستیار تحمیلی شده به ارنست هرتسفلد و عضو هیئت حفاری تخت‌جمشید، هنگامی که اکثر اعضای هیئت در محل نبوده و هرتسفلد نیز در مرخصی بسر می‌برده، مشغول حفاری می‌شود و از خوش‌شانسی و بخت بلند خود، الواح مشهور طلایی داریوش را از زیر دیوار کاخ آپادانا و از درون جعبه‌ای سنگی شخصاً «کشف» می‌کند.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۹

توطئه قتل، مصلوب شدن و رستاخیزِ عیسی مسیح به روایت انجیل یوحنا (ترجمه قدیم)

 انجیل یوحنا  فصل  ۱۸    (ترجمه قدیم)
  دستگیری عیسی  
  (متی ۲۶: ۴۷-۵۶؛ مرقس ۱۴: ۴۳-۵۲؛ لوقا ۲۲: ۴۷-۵۳)

 ۱ چون عیسی این را گفت، با شاگردان خود به آن طرف وادی قدرون رفت و در آنجا باغی بود که با شاگردان خود به آن در آمد.  ۲ و یهودا که تسلیم کننده وی بود، آن موضع را می‌دانست، چونکه عیسی در آنجا با شاگردان خود بارها انجمن می‌نمود.  ۳ پس یهودا لشکریان و خادمان از نزد روسای کهنه و فریسیان برداشته، با چراغها و مشعلها و اسلحه به آنجا آمد.  ۴ آنگاه عیسی با اینکه آگاه بود از آنچه می‌بایست بر او واقع شود، بیرون آمده، به ایشان گفت: «که را می‌طلبید؟»  ۵ به او جواب دادند: «عیسی ناصری را!» عیسی بدیشان گفت: «من هستم!» و یهودا که تسلیم کننده او بود نیز با ایشان ایستاده بود.  ۶ پس چون بدیشان گفت: «من هستم،» برگشته، بر زمین افتادند.  ۷ او باز از ایشان سوال کرد: «که را می‌طلبید؟» گفتند: «عیسی ناصری را!»  ۸ عیسی جواب داد: «به شما گفتم من هستم! پس اگر مرا می‌خواهید، اینها را بگذارید بروند!»  ۹ تا آن سخنی که گفته بود تمام گردد که «از آنانی که به من داده‌ای یکی را گم نکرده‌ام.»  ۱۰ آنگاه شمعون پطرس شمشیری را که داشت کشیده، به غلام رئیس کهنه که ملوک نام داشت زده، گوش راستش را برید.  ۱۱ عیسی به پطرس گفت: «شمشیر خود را غلاف کن! آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟»

توطئه قتل، مصلوب شدن و رستاخیز عیسی مسیح به روایت انجیل لوقا (ترجمه قدیم)

 انجیل لـوقـا  فصل  ۲۲    (ترجمه قدیم)
  توطئه علیه عیسی  
  (متی ۲۶: ۱-۵؛ مرقس ۱۴: ۱-۲)

 ۱ و چون عید فطیر که به فصح معروف است نزدیک شد،  ۲ روسای کهنه و کاتبان مترصد می‌بودند که چگونه او را به قتل رسانند، زیرا که از قوم ترسیدند.

   طرح خیانت یهودا  
  (متی ۲۶: ۱۴-۱۶؛ مرقس ۱۴: ۱۰-۱۱)

۳ اما شیطان در یهودای مسمی به اسخریوطی که از جمله آن دوازده بود داخل گشت،  ۴ و او رفته با روسای کهنه و سرداران سپاه گفتگو کرد که چگونه او را به ایشان تسلیم کند.  ۵ ایشان شاد شده، با او عهد بستند که نقدی به وی دهند.  ۶ و او قبول کرده، در صدد فرصتی برآمد که او را در نهانی از مردم به ایشان تسلیم کند.

توطئه قتل، مصلوب شدن و رستاخیزِ عیسی مسیح به روایت انجیل مَرقُس (ترجمه قدیم)

انجیل مَرقُس  فصل  ۱۴    (ترجمه قدیم)
  توطئه قتل عیسی  
  (متی ۲۶: ۱-۵؛ لوقا ۲۲: ۱-۲)

 ۱ و بعد از دو روز، عید فصح و فطیر بود که روسای کهنه و کاتبان مترصد بودند که به چه حیله او را دستگیر کرده، به قتل رسانند.  ۲ لیکن می‌گفتند: «نه در عید مبادا در قوم اغتشاشی پدید آید.»
  تدهین عیسی با عطر  
  (متی ۲۶: ۶-۱۳؛ یوحنا ۱۲: ۱-۱۱)

۳ و هنگامی که او در بیت عنیا در خانه شمعون ابرص به غذا نشسته بود، زنی با شیشه‌ای از عطر گرانبها از سنبل خالص آمده، شیشه را شکسته، بر سر وی ریخت.  ۴ و بعضی در خود خشم نموده، گفتند: «چرا این عطر تلف شد؟  ۵ زیرا ممکن بود این عطر زیادتر از سیصد دینار فروخته، به فقرا داده شود.» و آن زن را سرزنش نمودند.  ۶ اما عیسی گفت: «او را واگذارید! از برای چه او را زحمت می‌دهید؟ زیرا که با من کاری نیکو کرده است،  ۷ زیرا که فقرا را همیشه با خود دارید و هرگاه بخواهید می‌توانید با ایشان احسان کنید، لیکن مرا با خود دائما ندارید.  ۸ آنچه در قوه او بود کرد، زیرا که جسد مرا بجهت دفن، پیشْ تدهین کرد.  ۹ هرآینه به شما می‌گویم در هر جایی از تمام عالم که به این انجیل موعظه شود، آنچه این زن کرد نیز بجهت یادگاری وی مذکور خواهدشد.»

توطئه قتل، مصلوب شدن و رستاخیزِ عیسی مسیح به روایت انجیل مَتی (ترجمه قدیم)

انجیل مَتی  فصل  ۲۶    (ترجمه قدیم)
  توطئه قتل عیسی  
  (مرقس ۱۴: ۱-۲؛ لوقا ۲۲: ۱-۲)
 ۱ و چون عیسی همه این سخنان را به اتمام رسانید، به شاگردان خود گفت:  ۲ ‌«می‌دانید که بعد از دو روز عید فصح است که پسـر انسان تسلیم کرده می‌شود تا مصلوب گردد.»  ۳ آنگاه رؤسای کَهَنِه و کاتبان و مشایخ قوم در دیوانخانه رئیس کهَنه که قیافا نام داشت جمع شده،  ۴ شورا نمودند تا عیسی را به حیله گرفتار ساخته، به قتل رسانند.  ۵ اما گفتند: «نه در وقت عید مبادا آشوبی در قوم بر پا شود.»
  تدهین عیسی با عطر  
  (مرقس ۱۴: ۳-۹؛ یوحنا ۱۲: ۱-۱۱)
 ۶ و هنگامی که عیسی در بیت عَنْیا در خانه شمعون ابرص شد،  ۷ زنی با شیشه‌ای عطر گرانبها نزد او آمده، چون بنشست بر سر وی ریخت.  ۸ اما شاگردانش چون این را دیدند، غضب نموده، گفتند: «چرا این اسراف شده است؟  ۹ زیرا ممکن بود این عطر به قیمت گران فروخته و به فقرا داده شود.»  ۱۰ عیسی این را درک کرده، بدیشان گفت: «چرا بدین زن زحمت می‌دهید؟ زیرا کار نیکو به من کرده است.  ۱۱ زیرا که فقرا را همیشه نزد خود دارید اما مرا همیشه ندارید.  ۱۲ و این زن که این عطر را بر بدنـم مالید، بجهـت دفـن مـن کرده است.  ۱۳ هرآینه به شما می‌گویم هر جایی که در تمام عالم بدین بشارت موعظه کرده شـود، کار این زن نیز بجهت یادگاری او مذکـور خواهد شد.»

زنده‌کُشی و مُرده‌پرستی

در فواید زنده‌کُشی و مُرده‌پرستی

زنده‌کُشی و مُرده‌پرستی شیوه و سنت و اخلاق دیرینه جامعه ماست. توجه به بزرگان یا نخبگان جامعه هنگامی رخ می‌دهد که آنان مرده باشند. بسیار دیده‌ایم که ناگهان تمامی رسانه‌ها و مراسم دولتی آکنده از اخبار و ستایش شخصی می‌شود که به تازگی مرده است، در حالیکه در زمان حیات، توجه و اعتنای چندانی به او نمی‌شد. حالا آن کسانی سوگوار و مصیبت‌زده می‌شوند و بر سر و سینه خود می‌کوبند که ای بسا در زمان حیات، حتی نام او را نیز نشنیده بودند. سایت‌ها و وبلاگ‌ها و نشریات پر می‌شوند از انواع و اقسام مصاحبه‌ها، رنج‌نامه‌ها، نقل‌قول‌ها، و بیان خاطره‌ها. نقل‌ها و خاطراتی که عمدتاً قلابی و ساختگی هستند و به نوعی مفید به حال کسی که آنها را نقل می‌کند. اکنون همه‌جا پر می‌شود از عکس‌های دو نفره و بعضاً در کنار تخت بیمارستان که قبلاً به همین منظور عکاسی شده‌اند.

اندرز روباه


اندرز روباه

روباه بچگانش را همی گفت: از این طایفه آدمیان برحذر باشید که بی‌رحمند و آتشین‌مزاج. کردارشان به الکل می‌ماند؛ به تندی جوش آیند و به کندی سرد گردند. به جرقه‌ای کوچک شعله‌ور شوند و خود را با اطرافیان جملگی بسوزانند. نام درندگان به نیکی برند و نام احشام چون دشنام. سمی‌اند و دشمن باشند مر ذی‌حیات را. مست کنند و کور نمایند و هلاک گردانند جمله جنبندگان را. خدایی دارند از برای خود که هر فسق و فسادی را به تمامی گردن او اندازند و هر جور و جنایتی را تجلی خواست او دانند. از آنان برحذر باشید و تا توانید در فریبشان بکوشید که آنانند بهترین فریب‌خورندگان.

عاشقانه‌های باستانی (با الهام از کتیبه‌های باستانی)

عاشقانه‌های باستانی

عاشقانه‌های باستانی یک: 
زمین سبز و آسمان آتشین: چه می‌دانی که دیدنی‌های روی زمین قشنگ‌تر از نادیدنی‌های توی آسمان نیستند؟ بیا برای مدتی کوتاه بجای اینکه ما به شماها و ماوراءالطبیعه‌ها و مذهب‌ها و تاریخ‌های خودساخته‌اتان اعتقاد داشته باشیم، تو به ما «انسان‌ها» اعتقاد داشته باش. باور کن ما خیلی چیزها داریم که شماها هیچگاه نداشته‌اید. بیا بجای اینکه سفیر آسمان بر روی زمین باشی، سفیر زمین در آسمان باش. بیا زیبایی‌ها را از زمین سبز و سرودخوان به آسمان خاموش و آتشین ببر.

عاشقانه‌های باستانی دو: 
آنروز که خدا گم شده بود: آنروز ما شاد بودیم/ چون خدا گم شده بود/ و هیچکس او را نمی‌یافت. (با تأثیر و الهام معکوس از کتیبه هیتیایی «خدای گمشده»).

جوامع رو به اعتلاء و جوامع رو به انحطاط

برخی از تفاوت‌های جوامع رو به اعتلاء و جوامع رو به انحطاط

۱ - جامعه در حال پیشرفت به شخصیت‌های توانا و سازنده‌اش فرصت بالندگی می‌دهد. جامعه در حال سکون، شخصیت‌هایش در سکون و خمودگی نگاه می‌دارد. جامعه در حال پسرفت و تباهی، شخصیت‌هایش را تخریب و لگدمال می‌کند.

۲ - جوامع رو به اعتلاء سعی می‌کنند با تلاش بیشتر از دیگران جلو بزنند. جوامع رو به انحطاط دیگران را زمین می‌زنند تا بتوانند از او جلو بزنند.

۳ - جامعه رو به اعتلاء کوچکترین حُسن دشمن را فرصتی می‌کند برای تبدیل او به دوست. جامعه رو به انحطاط کوچکترین عیب دوست را بهانه‌ای می‌کند برای تبدیل او به دشمن.

شاهکارهای عکاسی


شاهکارهای عکاسی که تکرار ناپذیرند

عکسی از خانم فرانسواز دمولدر (Françoise Demulder) عکاس شجاع و جسور که در سال ۱۹۷۶ در جنوب لبنان گرفته شده و در همان سال برنده بهترین عکس خبری وردپرس فتو شده است. نگاه او به لحظات تکان‌دهنده آتش و جنگ و خشونت و دردمندی‌ها و استغاثه انسان غیر قابل توصیف است. صحنه التماس و استغاثه یک زن آواره فلسطینی به شبه‌نظامیان مهاجم و نقابدار در میان دود و خون و آتش و فرار. در طی آن چند روز هزاران نفر از آوارگان فلسطینی قتل‌عام شدند. (منبع عکس).

نام‌های تقلبیِ ایرانی



نام‌های تقلبی و کتابچه‌های نامگذاری و معنی‌گذاری تقلبی

در سال‌های اخیر موجی از نام‌های تقلبی اطفال رایج شده و عده‌ای با معنی‌گذاری‌های ذوقی و بی‌اساس بر روی آنها، کتابچه‌هایی را نیز منتشر می‌کنند. حتی دیده شده که با جعل نسخه‌های آنلاین لغتنامه دهخدا، این کلمات موهوم را بدان وارد می‌کنند. کلمات نوساخته و مضحکی همچون: آوش، آرشیت، آرتان، ارزین، ارشا، سوشا، سیوشا، برشا، پرشا، برکیا، مانیا، پانیا، تانیا، هاوش، هیرسا، هیما، میما و صدها نوع دیگر. این کلمات در هیچیک از متون و منابع کهن و شناخته شده وجود ندارند و چیزی بیش از بازی با آواها و مصوت‌ها و مونتاژ آنها با یکدیگر نیستند. جالب و غم‌انگیز است که اینگونه نام‌های بی‌ریشه و بی‌هویت را «نام‌های اصیل ایرانی» خطاب می‌کنند و هویت فرزند خویش را قربانی جعل و تقلب می‌کنند. در انتخاب نام برای کودک، حتی معنای نام اهمیت زیادی ندارد و بسیاری از نام‌های مشهور در گذر زمان معنای خود را از دست داده‌اند. آنچه برای انتخاب نام واجد اهمیت است، مصداق نام و بخصوص سابقه و هویت تاریخی نام است.

توماس پین، مردی که می‌گفت: «کشور من جهان است»


توماس پین
کشور من جهان است و دین من نیکی کردن است

توماس پین (Thomas Paine) کارگر و کفاش‌زاده انگلیسی و دوزنده شکم‌بند بود. او در سال ۱۷۷۴ میلادی با مساعی بنجامین فرانکلین که پی به نبوغ او برده بود، به آمریکا رفت و با تألیف کتاب کوچک و ضداستعماری و عامه‌فهم «عقل سلیم» که ۴۸ صفحه بیشتر نداشت، بنیان قیام‌هایی را گذاشت که منجر به آزادی و استقلال آمریکا از استعمار و سلطه بریتانیا شد. او پس از رسیدن به مقصود، آمریکا را ترک کرد و به پاریس رفت و با تألیف کتاب «حقوق انسان» که در دفاع از آزادی و اختیار انسان‌ها و محدودیت برای حکومت‌ها بود، آتش انقلاب فرانسه را شعله‌ور ساخت. او سپس با تألیف کتاب «عصر خرد» و چند کتاب دیگر، نبرد روشنگرانه تازه‌ای را برای خردورزی و احقاق حقوق انسان‌ها و تضعیف قدرت بلازمنازع کلیسا به راه انداخت. اینکار موجب شد تا سلطه‌گران، عامه خرافه‌پرست را علیه‌اش بشورانند. او در انگلستان بطور غیابی محکوم به اعدام شد و در فرانسه به زندان افتاد. توماس پین پس از رهایی از زندان در حالی به آمریکا بازگشت که در همه جا او را تحقیر و تمسخر می‌کردند و منفور عام و خاص شده بود. وقتی در سال ۱۸۰۹ و در نهایت دردمندی و فلاکت از دنیا رفت، هیچ گورستانی اجازه دفنش را نداد و دوستش مارگارت دو بونویل او را در غربت و در حالیکه فقط شش نفر در مراسم شرکت کرده بودند، در روستای نیوراچل در نزدیکی نیویورک دفن کرد. توماس پین، آن مرد بزرگ تاریخ بشری می‌گوید: «جامعه با توانایی‌های ما پدید می‌آید و حکومت با ضعف‌های ما». می‌گوید: «بخش اعظم نظمی که در میان انسان‌ها حکمفرماست، اثر وجود دولت نیست، بلکه محصول اصول اساسی جامعه و مرام طبیعی انسان است. وجود نظم مقدم بر دولت است و در صورتی که ساختار دولت از بین برود، باز هم وجود خواهد داشت». می‌گوید: «نهاد کلیسا به این منظور به وجود آمده تا بشر را به بردگی بگیرد و قدرت و منفعت را در دستان خود متمرکز کند». می‌گوید: «کشور من جهان است و دین من انجام کارهای خوب».

جملات زیر از سخنانِ توماس پین است:

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۹

از جنگ بگوییم | دیوید سیمور


از جنگ بگوییم 

دیوید سیمور (۱۹۱۱-۱۹۵۶) عکاس لهستانی و از مؤسسان آژانس عکس مگنوم بود. او عکاسی انسان‌گرا و مخالف جنگ بود که فعالیت‌های هنری و اجتماعی خویش را صرف ابراز مخالفت با جنگ و نشان دادن چهره کریه آن کرد. او سعی می‌کرد در عکس‌های خود سرنوشت غم‌انگیز کسانی را نشان دهد که «قربانیان سرنوشت» بودند و بدون اینکه خود خواسته باشند، درگیر جنگ و نابسامانی ناشی از آن شده بودند. کتاب «از جنگ بگوییم» یکی از آثار مهم و مشهور اوست که در ایران نیز در نهایت سادگی و بی‌پیرایگی ترجمه و منتشر شده است (سیمور، دیوید، از جنگ بگوییم…، ترجمه ریاحی-برکت، انتشارات روشنه، ۱۳۶۳) این فعال بشردوست و ضدجنگ در سن ۴۵ سالگی و در حین عکاسی، بر اثر رگبار مسلسل جنگجویان کشته شد. صفحه آخر کتاب دورنمایی است از بچه‌هایی که در میان ویرانه‌های ناشی از جنگ در حال بازی عموزنجیرباف هستند. مؤلف در کنار آن نوشته است: «دنیا را با ما قسمت کنید. نگذارید نیکی از دست برود». 


شرح عکس:
دیوید سیمور
اسپانیا. ۱۹۳۸. جزیره مینورکا. کودکان برای فرار از بمب‌گذاری‌ها به پناهگاه‌های زیرزمینی پناه برده‌اند.

David Seymour
SPAIN. Island of Minorca. Children take refuge in underground shelters to escape the bombings. Minorca is the only island that remains loyal to the Republic. Located directly across the Catalan coast and close to the Franquist island of Majorca, its main town found itself in the path of the Italian Fascist army. 1938.

نوکیسه کیست و نوکیسگی چیست؟


نوکیسه کیست و نوکیسگی چیست؟

نوکیسه یا تازه به دوران رسیده به شخصی گویند که بدون پشتوانه مشروع و یا زحمتِ متناسب با نتیجه، به ثروت کلانی برسد. نوکیسه‌ها معمولاً از لحاظ مالی به طبقات بالا و از لحاظ فرهنگی و رفتار اجتماعی به طبقه لمپن‌ها تعلق دارند.

صفت نوکیسگی برای افرادی به کار می‌رود که به سبب نزدیک کردن خود به نهادهای قدرت و حشر و نشر و با آنها و خدمت بعضاً ضدبشری به آنها، بر موج‌های نابسامانی‌های اجتماعی و ناپایداری‌های اقتصادی سوار شده و با استفاده از رانت‌های دولتی و روابط ناسالم به ثروتی گزاف و بدون پشتوانه دست می‌یابند.

ژان کریستف | رومن رولان


بمیریم تا از نو زاده شویم!

رومن رولان در پایان رمان ژان کریستف و در مطلبی که به نوعی وصیتنامه اوست، می‌نویسد: «من سرگذشت مصیبت‌بار نسلی را نوشته‌ام که رو به زوال می‌رود. هیچ نخواسته‌ام از معایب و فضائلش، از اندوه سنگین و غرور سردرگمش، از تلاش‌های پهلوانی و ازدرماندگی‌هایش، زیر بار خردکننده یک وظیفه فوق انسانی چیزی پنهان کنم: این همه، مجموعه‌ای است از جهان و اخلاق و زیباشناسی و ایمان و انسانیت نوی که دوباره باید ساخت. این بود آن چیزی که ما بودیم. اما ای مردان امروز، جوانان، اکنون نوبت شماست! از پیکرهای ما پله‌ای برای خود بسازید و پیش بروید. بزرگ‌تر و خوشبخت‌تر از ما باشید. خود من به روح گذشته‌ام بدرود می‌گویم و آن را همچون پوسته‌ای خالی پشت سر می‌افکنم. زندگی یک سلسله مرگ‌ها و رستاخیزهاست. بمیریم کریستف، تا از نو زاده شویم!»

آرامگاه لئو تولستوی


آرامگاه لئو تولستوی

این آرامگاه لئو تولستوی است. و تو چند جای دیگر سراغ داری که به این زیبایی و به این باشکوهی باشد؟ او نیازی به عظمت‌تراشی‌های فرمایشی و فرمالیته نداشت. به این دلیل که او بزرگ بود و کسی به دنبال اثبات بزرگی‌اش نبود. به این دلیل که او انسان و صلح را دوست می‌داشت.

برای اطلاعات بیشتر به «اینجا» بنگرید.

جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان


به یاد گل‌های فراموش شده

به یاد گل‌های زیبا و خوشبویی که بذرهای توانمندشان بر زمین‌هایی کم‌توان افشانده شد. سر بر نکشیدند و بالنده نشدند. تنها ماندند و در تنهایی فراموش شدند. به یاد جانبازان شیمیایی و اعصاب و روانِ کشورمان.

همه باید کشور ما را ایران بنامند

تغییر نام کشور به دستور رضاشاه: همه باید کشور ما را ایران بنامند

رضا مرادی غیاث‌آبادی

اگر بگویند معاهده‌ای میان دو کشور بْهارَت و هلاس منعقد شده است، شنونده ایرانی چه تصوری از این دو کشور دارد؟ و یا اگر بگویند در کدام هنگام جنگی بین دویچلند و پولسکا اتفاق افتاد، چه جوابی می‌توان بدان داد؟ و نیز اگر بگویند فرهنگ دو کشور نیهون و ژونغوآ تحت تأثیر متقابل یکدیگر بوده است، شنونده چه تصوری از این کشورها خواهد داشت؟

نام‌های جغرافیایی و واحدهای سیاسی و شهرها و کشورها، در میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و زبان‌های گوناگون متفاوت هستند و به شکل‌های متنوعی در تاریخ و خاطره تاریخی و اسناد مکتوب آنان ثبت شده و شناخته می‌شود.

عمده کشورهای جهان دارای نام‌های متنوع و متفاوتی در زبان‌های دیگر هستند. هر اندازه کشور و تمدنی کهنسال‌تر و دارای پیشینه فرهنگی فراوان‌تر و کهن‌تری باشد، بر تنوع این نام‌ها افزوده می‌گردد.

تغییر و دستکاری در نام‌های خاص و اسامی جغرافیایی در زمان رضاشاه



تغییر و دستکاری در نام‌های خاص و اسامی جغرافیایی در زمان رضاشاه

نام‌های خاص و از جمله نام‌های جغرافیایی، الزاماً در زبان امروزی هر جامعه‌ای و از جمله در زبان فارسی معنا ندارند. این نام‌ها، از روزگاری کهن تا به امروز باز رسیده‌اند و دست تاریخ و زبان‌شناسی تاریخی از آنها کوتاه است. معنای بسیاری از این نام‌ها که بطور قطعی مشخص نیست بازمانده کدام زبان یا زبان‌های باستانی هستند، در گذر زمان فراموش شده و از دست رفته‌اند. نام‌های خاص علاوه بر اینکه ممکن است قدمتی بسیار داشته باشند، در طول زمان دچار تلطیف و تحول شده و گاه با تغییراتی در شکل تلفظ یا کتابت آن، به زبان معیار هر دوره‌ای نزدیک شده و سازگاری یافته است. تلاش برای معناگذاری هر نام خاصی با معیارهای لغوی و دستوری زبان فارسی، می‌تواند عملی نادرست و گمراه کننده باشد. چرا که بسیاری از نام‌های خاص ریشه در زبان‌های شناخته یا ناشناخته کهن دارند و شکل تغییر یافته و تلطیف شده آن به زمان تداول زبان فارسی رسیده است. بر همین اساس، آنچه امروزه در کتابچه‌های نامگذاری اطفال به عنوان معنای نام‌ها نوشته می‌شوند، عمدتاً محصول ذوق و سلیقه گزارندگان آن است.

برای مثال، نام «بیسْتون» که امروزه عده‌ای آنرا به اشتباه «بیسُتون» تلفظ می‌کنند و معنای «بدون ستون» از آن بر می‌آید، بازمانده‌ای تطور یافته از «بغستان» است که همان نیز ممکن است بازمانده شکل کهن‌تر و ناشناخته دیگری باشد.

بررسی واقع‌بینانه‌ی مکتب انسان‌گرایی یا هیومنیسم | رضا مرادی غیاث‌آبادی

تلاشی برای بیان واقعیت‌های مکاتبی همچون انسان‌گرایی

به قلم: رضا مرادی غیاث‌آبادی

اومانیسم همچون لیبرالیسم و کمونیسم از وجوه نظری بسیار جذابی تشکیل شده است. {در این باره دو گفتار «انسان‌گرایی چیست و انسان‌گرایان چه می‌گویند؟» و «بیانیه تاریخ‌نگاری انسان‌گرا» را مطالعه کنید}. اما وقتی نتیجه عملی و حاصل عینی آن مکاتب را می‌بینی، چیزی جز یوغ‌ها و زنجیرهای زیباتر و خوش‌آهنگ‌تر برای انقیاد انسان نیست. امروزه درباره مکتب‌ها و ایده‌هایی همچون فاشیسم، نازیسم و ناسیونالیسم به اندازه کافی روشنگری شده و ماهیت ضدبشری آنها تا حد زیادی برای عموم روشن شده است. اما بسیاری از ایدئولوژی‌های‌ دیگر کماکان در پرده ابهام باقی مانده‌اند. مکاتبی که به‌رغم ادعاها و شعارهای باشکوه و دوست‌داشتنی و چشم‌اندازهای آرمانی خود، انسان را تحت نام‌های دیگر به قیدهای بردگی و بهره‌کشی گرفته‌اند.


دوشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۹

بیانیه تاریخ‌نگاری انسان‌گرا


بیانیه تاریخ‌نگاری انسان‌گرا

«تاریخ‌نگاری انسان‌گرا» یا «باستان‌شناسی انسان‌گرا» روش و رویکردی در مطالعات تاریخی و علوم باستان‌پژوهی است که مفاد زیر را بخشی از مسئولیت‌های حرفه‌ای و اخلاقی خویش می‌داند:

انسان‌گرایی چیست و انسان‌گرایان چه می‌گویند؟

نماد انسان‌گرایی: انسان خوشحال (Happy Human)

انسان‌گرایی چیست و انسان‌گرایان چه می‌گویند؟

انسان‌گرایی نه یک مکتب سیاسی یا مذهبی، که یک مکتب و نظام فکری برای چگونه اندیشیدن و عمل کردن است. این نظام فکری به کوتاه‌ترین و ساده‌ترین شکل ممکن عبارت است از اینکه: «حل مشکلات بشر در گرو علم، عقل و تجربه بشری است»

در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه که مردمانش بنا به رویه و سنت تاریخی عادت دارند که با میل و رغبت تحت سلطه و انقیاد یک قدرت غالب قرار گیرند که بجای او فکر کند و بجای او تصمیم بگیرد، نام و مفهوم «انسان‌گرایی» چندان شناخته‌شده و متداول نیست.

در چنین جوامعی، وابستگی به قدرت‌های نظامی یا سیاسی می‌تواند موجبات دسترسی بیشتر به منافع شخصی و تصاحب «اموال و فرصت‌ها» شود. در حالیکه عکس این رویه می‌تواند شهروند مستقل و آزادمنش و اخلاق‌گرا را از تمامی حقوق اجتماعی و انسانی خود و حتی از هستی خود ساقط کند. علاوه بر این، وابستگی به قدرت‌های ایدئولوژیکی کاذب نیز می‌تواند علاوه بر منافع پیشین، شخص را به «آرامش ناشی از فکر نکردن و مسئولیت نداشتن» برساند. می‌تواند او را از زحمت اندیشیدن و توجه به رنج‌های بشری آسوده خاطر سازد تا با پیوستن به جمع اکثریت غالب اما بی‌اطلاع، تمامی مسئولیت اعمال و رفتار خویش را به گردن کسانی اندازد که با دستورات ایدئولوژیکی خویش در تمامی کلیات و جزئیات زندگی شخصی و اجتماعی مردم اعمال نظر می‌کنند. دستوراتی که تبعیت از آنها موجب دسترسی بیشتر به منافع و امتیازها، و مخالفت با آنها و حتی تردید در آنها باز هم موجب اسقاط انسان‌ها از هستی خود می‌شود.

دموکراسی یا دموقُراضه | سید مهدی شجاعی (دشمن‌شناسی)


دشمن‌شناسی

پادشاه:
چرا مساله دشمن را آن‌چنان که باید و شاید جدی نمی‌گیرید و نگرانی لازم را در مردم ایجاد نمی‌کنید؟!

- کدام دشمن؟؟

پادشاه:
مردک الاغ اگر دشمن موجود بود که کار ما به این سختی نمی‌‌شد! مشکل این است که دشمن را باید خلق کنیم، تولید کنیم، آن هم تولید متنوع و رنگارنگ و انبوه.
دشمن چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید:

دشمن یعنی کسی که شما می‌توانید همه‌ی ضعف‌ها و کم‌کاری‌هایتان را بر گردن او بیندازید.

دشمن یعنی چیزی که شما می‌توانید مردم را با آن بترسانید تا ناگزیر به آغوش شما پناه بگیرند.

دشمن یعنی کسی که اگر کاری کردید، با وجود او مهم‌تر جلوه‌اش بدهید و اگر نکردید او را مقصر جلوه کنید.

دشمن یعنی کسی که وقت و بی‌وقت به او فحش دهید، بی‌آنکه جواب فحش بشنوید.

دشمن یعنی کسی که حواس مردم را پرت او کنید تا هوس نکنند که از شما چیزی بخواهند.

دشمن یعنی مترسکی که با آن می‌توانید بچه‌های بزرگ را بترسانید.

پس دشمن، با این همه خاصیت، یک موضوع حیاتی است. ولی همه خوبی‌اش به این است که نباشد، که اگر باشد دَمار از روزگارتان درمی‌آورد.

اصولِ حکومت‌داری به سبک دموقُراضه را انجا بخوانید.

دموکراسی یا دموقُراضه | سید مهدی شجاعی (اصول حکومت‌داری)


حکومت‌داری به سبکِ دموقُراضه

«دموکراسی یا دموقُراضه» سیاسی‌ترین و جنجالی‌ترین رمان سید مهدی شجاعی است که بعد از پنج سال انتظار، در اردیبهشت سال ۱۳۹۲ به بازار کتاب عرضه شد.

داستان این کتاب در زمان‌های دور و در کشوری نامعلوم به نام غربستان می‌گذرد. راوی داستان، ظاهراً پژوهشگری تاریخی است که با کشف و سند‌خوانی خود، ماجرا را برای خواننده روایت می‌کند. سرزمینِ خیالیِ غربستان جایی‌ است که پادشاهی به نام مَمول پس از سال‌ها عیش و نوش و فرمانروایی بر مردم تصمیم می‌گیرد که حکومت خود را به پسرانش انتقال دهد، اما نه بر اساس سن، بلکه به رأی مردم. قرار است که هرکدام از پسران او به مدت دو سال بر غربستان حکومت کنند. در زمان حکومت مَمول درست است که او مشغول عیش و نوش بود و خیلی کاری به مردم نداشت اما مردم از نحوه حکومت او رضایت داشتند. مَمول پس از وصیتش خیلی زود می‌میرد. این‌بار به جای اینکه بر سر جانشینی درگیری و خونریزی رُخ دهد مردم رای‌گیری می‌کنند و یکی از ۲۵ پسر او را برای حکمرانی خود انتخاب می‌کنند. البته یکی از فرزندان او به دلیل اینکه ناقص‌الخلقه و منگل است خود به خود از انتخابات حذف می‌شود و رای‌گیری بین ۲۴ برادر دیگر انجام می‌شود. یکی از برادران برای پادشاهی برگزیده می‌شود. اما مردم خیلی زود می‌فهمند که در انتخابِ خود اشتباه کرده‌اند. هیچ‌یک از برادران نمی‌تواند حکومت دو ساله‌ی خود را به اتمام برساند به دلیل اینکه همه‌ی آن‌ها سعی دارند در مدت کوتاهِ پادشاهی خود، ثروتی را برای خود دست و پا کنند تا زمانی که دوره‌ی پادشاهی‌اشان تمام می‌شود به مشکلی برنخورند. مردم وقتی که از تمام پادشاهان قبلی خسته می‌شوند به سراغ برادر بیست و پنجم می‌روند تا او بر آن‌ها فرمانروایی کند. نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دمو‌کافیه» نام دارد و از آنجا که ناقص‌الخلقه و عقب‌افتاده است در زبان مردم شهر به «دمو قُراضه» شهرت یافته است. او پس از استقرار، با اتکا به هوشِ شیطانی و روانِ پُر‌عقده خود، تیم و حلقه‌ی خاصی را سامان می‌دهد و قوانین طلایی خود را به کار می‌بندد و ترکیبی از ظلم و عوام‌فریبی را می‌سازد. شتاب او در تخریب مملکت که با ادعای خدمت صورت می‌گیرد عملاً بیشترین کمک را به دشمن می‌کند. به زودی مردم می‌فهمند که پادشاهِ آخر از تمام برادران قبلی خود بدتر است و آن‌ها چه اشتباه بزرگی را انجام دادند. خیلی زود پادشاه جدید بیانیه خود را در ارتباط با حکومت‌داری بر مردم را منتشر می‌کند.

متن زیر سخنرانی دموقُراضه خطاب به مدیران حکومتی است که در آن می‌کوشد اصول حکومت‌داری را به آنان بیاموزد:

دجّال | فردریش نیچه


کشیش

به پیرامون خود نظر می‌افکنم: از آنچه پیش از این حقیقت نامیده می‌شد، دیگر حتی اثری نیست. وقتی کشیش کلمه‌ی حقیقت را پی‌در‌پی به کار می‌برد، دیگر توانِ تحملش را نداریم. 

انسان امروز حتی با فروتنانه‌ترین ادعایِ درستی، باید بداند که حکیمِ الهی، کشیش و پاپ، نه تنها در هر کلمه‌ای که بر زبان می‌آورند خطا می‌کنند، بلکه دروغ می‌گویند . دیگر حتی این آزادی را هم ندارند که معصومانه یا از نادانی دروغ بگویند. کشیش می‌داند و دیگران نیز که دیگر خدایی، گناهکاری، بازخرنده‌ی گناهی، وجود ندارد .‌ و اراده‌ای آزاد و نظم جهان‌شمولِ اخلاق همه دروغ است.