تلاشی برای بیان واقعیتهای مکاتبی همچون انسانگرایی
به قلم: رضا مرادی غیاثآبادی
اومانیسم همچون لیبرالیسم و کمونیسم از وجوه نظری بسیار جذابی تشکیل شده است. {در این باره دو گفتار «انسانگرایی چیست و انسانگرایان چه میگویند؟» و «بیانیه تاریخنگاری انسانگرا» را مطالعه کنید}. اما وقتی نتیجه عملی و حاصل عینی آن مکاتب را میبینی، چیزی جز یوغها و زنجیرهای زیباتر و خوشآهنگتر برای انقیاد انسان نیست. امروزه درباره مکتبها و ایدههایی همچون فاشیسم، نازیسم و ناسیونالیسم به اندازه کافی روشنگری شده و ماهیت ضدبشری آنها تا حد زیادی برای عموم روشن شده است. اما بسیاری از ایدئولوژیهای دیگر کماکان در پرده ابهام باقی ماندهاند. مکاتبی که بهرغم ادعاها و شعارهای باشکوه و دوستداشتنی و چشماندازهای آرمانی خود، انسان را تحت نامهای دیگر به قیدهای بردگی و بهرهکشی گرفتهاند.
اومانیسم نام خود را از «انسان» میگیرد و از «اصالت انسان» سخن میگوید. اما در جهان امروز، فعالیت اغلب تشکلهای اومانیستی به عنوان یکی از بازوهای اجرایی نئولیبرالیسم، به نحوی است که کمترین آسیبی را به ساختارهای نئولیبرالیستی وارد نکند. برای مثال بر همه رفتارهای ضدبشری و جنگطلبانه نظامهای سرمایهداری و سلطهجویی چشم میپوشد، اما متمرکز میشود بر روی دفاع از آتئیسم و خداناباوری در کشورهای جهان سوم. فعالیتی که نه تنها کمترین خطر یا تهدیدی برای امپریالیسم و جهان سرمایهداری به همراه ندارد که منافع بیشماری نیز از آن حاصل میشود.
اومانیسم نام خود را از «انسان» میگیرد و از «اصالت انسان» سخن میگوید. اما در جهان امروز، فعالیت اغلب تشکلهای اومانیستی به عنوان یکی از بازوهای اجرایی نئولیبرالیسم، به نحوی است که کمترین آسیبی را به ساختارهای نئولیبرالیستی وارد نکند. برای مثال بر همه رفتارهای ضدبشری و جنگطلبانه نظامهای سرمایهداری و سلطهجویی چشم میپوشد، اما متمرکز میشود بر روی دفاع از آتئیسم و خداناباوری در کشورهای جهان سوم. فعالیتی که نه تنها کمترین خطر یا تهدیدی برای امپریالیسم و جهان سرمایهداری به همراه ندارد که منافع بیشماری نیز از آن حاصل میشود.
لیبرالیسم نام خود را از «آزادی» و «آزادیخواهی» میگیرد. عبارات جذاب و دوستداشتنیای که اغلب در جای خود بکار نرفته و از آنها بسا سوءاستفادهها شده است. آزادی در مفاهیم لیبرالیستی هرگز به مفهوم آزادی نوع بشر از یوغهای بهرهکشی نبوده است، بلکه به مفهوم بازار آزاد و آزادیهای تجاری و غلبه سرمایه بر نیروی کار و کاهش هزینههای بهداشت عمومی و تحصیل رایگان و تحمیل سلطه طبقاتی و کسب آزادانه سود از هر راه ممکن ولو به قیمت نتایج اسفبارش برای انسان و محیط زیست بوده است. لیبرالیسم به فرادستان قدرتمند و ثروتمند، آزادی عمل و اختیار مطلق و امنیت کامل و امتیازات گسترده اعطاء میکند و فرودستان فقیر و رنجور را بجای آنها و به کمترین جرمی به زندان میفرستد و به زیر شلاق و تازیانه میکشد. سرمایهداری آزمند و مهارگسیخته، داراییها و منابع عمومی را غارت میکند و درصد اندکی از آنرا به عنوان خیریه و کمکهای بشردوستانه در سفره خالی مردم غارتزده میگذارد.
اما کمونیسم نام خود را از «اشتراک» میگیرد و مفهوم «زندگی اشتراکی توأم با عدالت و مساوات» را افاده میکند. کشاورز و کارگر را پرچم خود میکند و داس و چکش را. از عدالت و جامعه بیطبقه میگوید. از لغو مالکیت خصوصی بر ابزار کار و اشتراک کارگر در حاصل کار. اما آنچه در عمل و بهرغم حضور فعالانی دلسوز و شریف و حتی از جان گذشته اتفاق افتاده، هرگز نظریههای پیشرو مارکس نبوده، بلکه اعمال امثال استالین و پُل پوت و انور خوجه بوده است. خمرهای سرخ به رهبری پل پوت، چهل درصد کل جمعیت هشت میلیون نفری کامبوج را قتلعام کردند تا به تصور خود «آرمان کمونیسم» را پیاده کنند. جوامع کمونیستی شاید در عمل فاقد ارباب و سرمایهدار هستند، اما عملاً و در اغلب موارد، حکومتی جای آنها را میگیرد که از اربابان و بورژواها و فئودالهای سابق، هم بیرحمتر است و هم سودجوتر. در این جوامع، تمامی اتباع کشور به استثنای عده قلیلی از ارکان حزب کمونیست در زمره بردگان استثمار شدهای هستند که میباید به عنوان نیروی کار بیاختیار در خدمت حکومت باشند و برای پیشبرد اهداف حزبی آن بیگاری کنند. چه در نمونه سنتی و قدیمیاش که جامعه اینکا در آمریکای جنوبی بود و چه در نمونههای جدید قرن بیستمی آن.
گویی سرنوشت محتوم بشر است که عده قلیلی هر هدف والایی را به تباهی و انحطاط بکشند. آرمانهای بزرگ انساندوستانه و ترقیخواهانه وقتی در قالب احزاب و انجمنها و تشکلها به مرحله عملی و اجرایی میرسند، بر اثر روابط و مناسبات ناسالم و اعمال نفوذها و رقابتهای قدرتطلبانه و زدوبندهای متداول به سرعت به تباهی کشیده میشوند و به ضد خود تبدیل میگردند. اگر دستکم یکی از مکاتب مدعی دفاع از حقوق انسان و انسانیت و عدالت و آزادی، توانسته بود ایدهها و اهداف نظری خود را به عمل در آورد، اکنون وضعیت انسان در جوامع بشری به چنین فاجعهای نبود که شاهدش هستیم.
یادمان باشد که زنجیرهای بردگی انسان کماکان محکم و برقرارند و فقط اسمها و شکلهای آنها جذابتر و فریبندهتر شدهاند.
همچنین بنگرید به:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.