منشور منسوب به کورش هخامنشی در موزه بریتانیا
منشور کورش هخامنشی
از کتاب «منشور کورش هخامنشی» (ویرایش دوم، چاپ
نهم ۱۳۸۹)؛ رضا مرادی غیاثآبادی، با بازنگری عمومی بر اساس مطالعات و بررسیهای
جدیدتر
درآمد
کورش در مدت نزدیک به سی سال سراسر شرق باستان را
درنوردید و آنرا به میدان بزرگ جنگ و ناامنی و خونریزی بدل کرد. میدانی که یک سوی آن
در غرب آناتولی و سوی دیگرش در شرق آسیای میانه بود. تعداد مردانی که در طول این سالیان
دراز کشته و معلول شدند، شمار زنان و اطفالی که بیوه و یتیم و بیخانمان و ربوده شدند،
میزان اموالی که به غارت رفت، هزینههایی که از دسترنج مردم بینوا تأمین شد و بر دوش
آنان تحمیل گردید، خسارتهایی که به اقتصاد و کشاورزی و بازرگانی و پیشهها وارد آمد،
زمینهای سوخته و ویرانی که بر جای ماند، و آسیب و رنجی که به جان و روان، و به فرهنگ
و تمدن و آینده بشریت رسید، غیر قابل محاسبه و تخمین است.
دنیای باستان همواره از آتش جنگها و یورشهای بیپایان
در رنج بوده است؛ اما جهان امروز، علاوه بر چشمداشت بر خاک سرزمینها، با تاختن بر
اندیشه، باورها، غرور و هویت مردمان، و نیز با گسترش برتریطلبی و نفاقافکنی میان
مردم، چیرگی بر آنان را در سر میپروراند. مردمانی که باورها و هویت تاریخی خود را
به فراموشی سپارند، مردمانی که نیازمند دانش و فنآوری کشورهای دیگر باشند، مردمانی
که چیزی برای عرضه در جهان امروز نداشته باشند، شکستخوردگان جهان امروزند. پیشینیان
ما بهرغم رنجهای بیپایان بشری، گذشتهای سرافرازانه برای ما به ارمغان نهادند. ما
برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شکسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان
امروز، چه راههایی اندیشیدهایم؟
پیشگفتار
کشف منشور و اصالت آن
در سال ۱۲۵۸ هجری شمسی/ ۱۸۷۹ میلادی، به دنبال کندوکاوها و عتیقهیابیهای گروه انگلیسی در بینالنهرین، استوانهای از گل پخته بدست یک میسیونر مسیحی کلدانی و تبعه بریتانیا به نام «هرمزد رسام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود. با اینکه در تداول گفته میشود که این استوانه در معبد بزرگ اِسَگیلَه (نیایشگاه مَردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بابل کشف شده است، اما رسام در خاطرات خود آورده که این استوانه را در حوالی بقعه «عمران بن علی» در نزدیکی روستای «جمجمه» پیدا کرده است.۱ بهرغم اینکه تاکنون گزارشی از چگونگی و جزئیات حفاری منتشر نشده (اگر حفاریای انجام شده باشد) و عوامل بریتانیا در سده نوزدهم بطور گسترده به جعل کتیبههای باستانی در بینالنهرین مشغول بودهاند،۲ و گزارشهایی مبنی بر حفاریهای مخفیانه (و احتمالاً جاسازیهای) هرمزد رسام در دست است،۳ اما عموماً فرض بر اصالت کتیبه گذاشته شده است.
در سال ۱۲۵۸ هجری شمسی/ ۱۸۷۹ میلادی، به دنبال کندوکاوها و عتیقهیابیهای گروه انگلیسی در بینالنهرین، استوانهای از گل پخته بدست یک میسیونر مسیحی کلدانی و تبعه بریتانیا به نام «هرمزد رسام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود. با اینکه در تداول گفته میشود که این استوانه در معبد بزرگ اِسَگیلَه (نیایشگاه مَردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بابل کشف شده است، اما رسام در خاطرات خود آورده که این استوانه را در حوالی بقعه «عمران بن علی» در نزدیکی روستای «جمجمه» پیدا کرده است.۱ بهرغم اینکه تاکنون گزارشی از چگونگی و جزئیات حفاری منتشر نشده (اگر حفاریای انجام شده باشد) و عوامل بریتانیا در سده نوزدهم بطور گسترده به جعل کتیبههای باستانی در بینالنهرین مشغول بودهاند،۲ و گزارشهایی مبنی بر حفاریهای مخفیانه (و احتمالاً جاسازیهای) هرمزد رسام در دست است،۳ اما عموماً فرض بر اصالت کتیبه گذاشته شده است.
۱
Rassam, Hormuzd, Asshur and the land of Nimrod, Londo,
Curts & Jennings, 1897; Hilprecht, Hermann Volrath, Explorations in
Bible lands during the 19th century,
Philadelphia, A. J. Molman and Company, 1903.
۲
Walker, C. B. F., Cuneiform, University of California
Press, 1987.
۳ محمدیفر، یعقوب، باستانشناسی سیاسی: نگاهی
به تاریخچه مطالعات باستانشناسی کتاب مقدس (تورات)، در: مجله مطالعات ایرانی، دانشکده
ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال هفتم، شماره سیزدهم، بهار ۱۳۸۷، ص ۱۹۲، به نقل از:
Laughlin, John C. H., Archaeology and the Bible,
Routledge, 2000.
منشور کورش آخرین نمونه پیدا شده از سنت کهن منشورنویسی
بابلی است که نگارش و انتشار آنها نزدیک به دو هزار سال تدوام داشته است. اما پس از
سلطه کوروش و دیگر هخامنشیان بر بابل، این سنت کهن همچون بسیاری از نمودهای تمدن بابل
از میان میرود.
شکل ظاهری
شکل ظاهری این کتیبه، به مانند استوانهای به درازای
۲۳ و پهنای ۱۱ سانتیمتر دیده میشود که میانه آن قطورتر از دوسوی آنست. انتشار و ثبت
فرمانها و یادمانهای رسمی بر روی استوانه یا چندضلعی گلین از سابقهای دیرین در بینالنهرین
برخوردار بوده است. احتمال میرود که این منشور در نسخههای متعددی برای ارسال به نواحی
گوناگون نویسانده شده بوده که امروزه تنها یکی از آنها به دست آمده است.
در دانشگاه «ییل» (Yale) کتیبه کوچک و آسیبدیدهای
نگهداری میشد که ریشارد بِرگِر در سال ۱۹۷۵ آنرا بخشی گمشده از استوانه کورش دانست. این بخش توسط همو به کتیبه اصلی
اضافه گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشکیل میدهد (← سطرهای ۳۷ تا ۴۵).
ترجمه
منشور کورش از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه
و ویرایش و پژوهش شده است. پیش از همه، هنری کِرِسْویک راولینسون در سال ۱۸۸۰ میلادی و بعدها ف. ویسباخ ۱۸۹۰، و. راگرز ۱۹۱۲، گ. ریختر ۱۹۵۲، آ. اوپنهایم ۱۹۵۵، و. اِیلرز ۱۹۷۴، ج. هارماتا ۱۹۷۴، پ. برگر ۱۹۷۵، ا. کورت ۱۹۸۳، پ. لوکوک ۱۹۹۹، هـ. شاودیگ ۲۰۰۱ و بسیاری دیگر آنرا تکرار و کاملتر کردند.
استوانه کورش آسیبهایی جدی به خود دیده است. بسیاری
از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشتههای
بخشهای آسیبدیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در
آن میتوان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بیگمان احتمال اشتباههایی
وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینکه در خوانش و ترجمه نبشتههای بابلی، هنوز
نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور کورش در ترجمههای گوناگون به تفاوتهایی دچار
آمده است. با این نگرش، هیچیک از ترجمههای امروزی کتیبه، معادل دقیق معنای عبارتهای
اصلی آنرا ارائه نمیکنند. استناد به محتوای کتیبه و به ویژه کلیدواژهها، میبایست
با دقت و وسواس بسیاری صورت پذیرد. بیتردید استناد به کتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری
ممکن میشود که واژه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهشها به گونه کموبیش یکسانی برگردان
شده باشند.
روی جلد کتابی که ترجمههای نادرست بعدی با اتکای به آن انجام شد
ترجمه فارسی
ترجمههای گوناگون منشور کورش به زبان فارسی تقریباً
همزمان با ترجمههای اروپایی آن در ایران منتشر شدند. بجز این، انواعی از متنهای ساختگی
از این منشور و نیز سخنان دیگر منسوب به کورش به فراوانی جعل و منتشر شدهاند.
اوج توجه به منشور کورش به سالهای پایانی دهه ۱۳۴۰ هجری شمسی و مقدمات برگزاری جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی باز
میگردد. در آن سالها که قرار بود تبلیغات و بهرهبرداریهای گستردهای بر روی کورش
و منشور منسوب به او انجام شود و مشروعیت و هویتی تاریخی به خاندان سلطنتی بدهد، ترجمهای
فارسی و بدون امضا از سوی اشرف پهلوی و جزو سلسله «انتشارات شورای مرکزی جشن شاهنشاهی
ایران» تهیه و منتشر شد. عموم ترجمههای فارسی که پس از آن منتشر شدند (و از جمله ویرایش
نخست این نگارنده)، دانسته یا نادانسته تا اندازه زیادی تحت تأثیر آن ترجمه و شدت تبلیغاتی
که بر روی آن انجام شد، قرار داشته و دارند. سپس به دستور همو، ترجمهای به زبان انگلیسی
بر اساس همان متن فارسی انجام شد و در کشورهای بسیاری توزیع گردید. اشرف که در سال
۱۳۵۰ (۱۹۷۱ میلادی) رئیس هیئت نمایندگی ایران در مجمع
عمومی سازمان ملل بود، نسخهای از متن خودساخته کتیبه را همراه با نسخه بدلی از استوانه
که موزه بریتانیا آنرا ساخته بود، به اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل متحد تحویل داد
تا در ضمن اشیایی که همه کشورها به دلخواه و تصمیم خود به سازمان تقدیم میکنند، در
ویترین گذارده شود.۴
۴ این ترجمه و نسخهبدل از منشور کورش در
ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک و در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار
قیمومت که آثار اهدایی دیگر کشورهای جهان نیز در آن نگهداری میشود، جای دارد. این
ادعا که سازمان ملل متن منشور کورش را بر سردر سازمان آویزان کرده، درست نیست.
گزارش فارسی ارائه شده در این کتاب بر اساس قرائت
و ترجمه رابرت ویلیام راگرز و با نگرش به دیگر پژوهشهای پیشین و روند بهبود شناخت
حروف و واژگان اَکَدی و نیز خوانشها و استنباطهای تازهتر و بخصوص قرائت و ترجمه
هانس پتر شائودیگ فراهم شده و در زیرنویسها به یادداشتها و توضیحات اندکی پرداخته
شده است.
منشور کورش و ادعای نخستین متن حقوق بشر جهان
اشرف پهلوی در سال ۱۳۴۸ هجری شمسی، ضمن دعوت از تعدادی حقوقدان و برگزاری مراسمی در مشهد مادرسلیمان
(پاسارگاد احتمالی)، از منشور کورش با عنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق
بشر» یاد کرد و ترتیبی داد تا نام کورش به عنوان «نخستین بنیادگذار حقوق بشر جهان»
بر سر زبانها بیفتد.۵ در حالیکه چنین ادعایی نمیتوانست درست
باشد و محتوای منشور کورش ارتباط و شباهتی با مفهوم امروزی یا دیروزی حقوق بشر ندارد.
۵ اشرف پهلوی در سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۸ میلادی) رئیس بیست و ششمین نشست کمیسیون
حقوق بشر، و در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰ میلادی) رئیس کنفرانس بینالملی حقوق بشر
بوده است.
بطوری کلی میتوان گفت ادعاهایی که یک «فاتح» برای
توجیه حمله خود و یا برای کسب مشروعیت بیان میدارد، مشمول قاعدهای میشود که اعتراف
و ادعای هر شخص را فقط علیه خودش دارای اعتبار میداند و نه به نفع خودش. بر همین اساس،
آنچه کورش در متن منشور نوشته است، فقط علیه او- و نه به نفع او- کاربرد دارد. از هیچ
فتحنامهای که یک مهاجم مسلح در شرایط غلبه و برخورداری از قدرت نوشته است، نمیتوان
به نفع آن مهاجم و به زیان کشور یا مردم مغلوب استفاده کرد.
مقایسه منشور کورش با دیگر منشورها و کتیبههای
پادشاهان
مقایسه متن منشور کورش با دیگر منشورها و کتیبههای
به دست آمده در بابل نشان میدهد که منشور کورش چه از نظر شکلی و چه از نظر محتوایی،
دارای سابقهای کهن در بابل بوده و بر اساس یک سنت کهن بابلی نویسانده شده است. سنتی
که در سرزمین پدری کورش شناخته شده نبود و پس از او نیز در بابل از میان رفت و تکرار
نشد.
کتیبههای بازمانده از نبونید (شاهی که مغلوب کورش
شد) نشان میدهد که او روحیهای اهل مدارا و همراه با گرایش به هنر و ادبیات داشته
است. او در «منشور نبونید» از ساختوسازها و کوشش برای ساختن شهرها خبر داده است:
«من تمامی شهر حَرّان را چنان ساختم که میدرخشد، چنانکه مهتاب تابناک میدرخشد». او
به آن اندازه محبوبیت در نزد مردم داشته است که به موجب کتیبه داریوش در بیستون (بند
۱۶ از ستون یکم و بند ۱۴ از ستون سوم)، دستکم دو نفر با ادعای انتساب خویشاوندی به نبونید توانستند
حمایت گسترده مردم بابل را علیه حکومت هخامنشی به دست بیاورند. قیامهایی که در نهایت
به دست داریوش سرکوب شدند. نبونید با اینکه پیرو خدای «سین» (خدای ماه) بود، اما مردم
را تحت فشار نگذاشت تا به خدای دلخواه او بگروند، در حالیکه کورش طبق سطر هفتم منشور،
به همین اتهام او را سزاوار تنبیه میدانست: «او مردوک، شاه خدایان را نمیپرستید».
نبونید همچنین پادشاهی بود که مانند کورش با زور و قوه نظامی به قدرت نرسیده بود، بلکه
با انتخاب بزرگان به پست پادشاهی بابل گمارده شده بود.
در منشور کورش مفاد چندانی که بر حقوق مردم تأکید
کند، دیده نمیشود. در حالیکه سخنان مبتنی بر حقوق مردم پیش از او در کتیبههای پادشاهان
دیگر بابل آمده است. برای نمونه حمورابی در ۱۳۰۰ سال پیش از کورش و در ضمن حدود ۳۰۰ ماده حقوق مدنی و قضایی آورده است: «منم حمورابی، شاهی که خدایان مرا
برگزیدند تا برای مردم رفاه را به ارمغان آورم، تا عدالت و دادگری را در زمین گسترش
دهم، تا ظم و بدی را از بین ببرم، تا قوی نتواند بر ضعیف ظلم کند و زور بگوید. منم
حمورابی، آن کسی که فراوانی و برکت را زیاد کند، آن کسی که بر چهار گوشه جهان گام میگذارد،
آن کسی که بابل را بزرگ و باشکوه کرد، آن کسی که قلب خدای خود مردوک را متوجه خود کرد،
آن کسی که نیایشگاه اسگیلا را آباد کرد، آن کسی که شهر اور را آبادان کرد، آن کسی که
شهر اوروک را زیبا و با طراوت کرد. منم حمورابی، شاه چهارگوشه جهان، شاه بابل، شاه
توانا، کسی که قانون و عدالت را در زمین برقرار کرد، کسی که به مردم آسایش بخشید. منم
حمورابی، شاه بزرگ، من چوپان مردمی بودم که مردوک آنان را به من سپرده بود، من سرزمینهای
آرام برای مردم فراهم ساختم، من بر مشکلات بزرگ پیروز شدم، من دشمن را ریشهکن کردم،
من جنگ را کنار نهادم، من به همه سرزمینها آسایش ارمغان کردم، من کاری کردم تا همه
مردم در دوستی و صلح زندگی کنند، من اجازه ندادم کسی مردم را آزار دهد و برنجاند و
بترساند، سایه مهربان من بر فراز شهر گسترده شده است. من همه مردمان سومر و بابل را
در آغوش خود گرفتم، آنان را به سوی خوشبختی رهنمون شدم، من همیشه و همواره در صلح و
آشتی بدانان فرمان راندم، من همه مردم را در پناه دانایی خود قرار دادم، من اجازه ندادم
تا قوی بر ضعیف ظلم کند و زور گوید، من اجازه ندادم تا کسی به کودک یتیم یا زن بیوه
ظلم کند. من حمورابی هستم، شاه دادگری، بنیانگذار قوانین، مجری عدالت، من شاهی هستم
که به مظلوم عدالت میبخشد، بگذارید هر ستمکشیدهای که ادعایی دارد به نزد من بیاید،
من قلب مردوک را شاد کردم، من قلب مردوک را از خود خوشنود کردم، برای همه روزهایی که
خواهند آمد، برای همیشه!».
مقایسه متن منشور کورش با دیگر منشورها و کتیبههای
به دست آمده در بابل نشان میدهد که منشور کورش چه از نظر شکلی و چه از نظر محتوایی،
دارای سابقهای کهن در بابل بوده و بر اساس یک سنت کهن بابلی نویسانده شده است. سنتی
که در سرزمین پدری کورش شناخته شده نبود و پس از او نیز در بابل از میان رفت و تکرار
نشد.
آزادی یهودیان
چنانکه در عهد عتیق آمده است، کورش پس از تسخیر
کشور و شهر بابل، فرمان آزادی یهودیانی را صادر کرد که قریب هفتاد سال و از زمان نبدکدنصر
(بختالنصر) در بابل به اسارت گرفته شده بودند. آوندهای زرین و سیمین آنان را که پادشاه
بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود
نیایشگاهی بزرگ برای خدای خود بر پای دارند. در این باره در باب نخست سِفر عزرا در
کتاب تورات (عهد عتیق) آمده است: «در سال اول سلطنت کورش، پادشاه پارس، خداوند آنچه
را که به زبان ارمیای نبی فرموده بود، به انجام رساند. خداوند کورش پادشاه فارس را
برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش پادشاه فارس چنین میفرماید
که خداوند، خدای آسمانها مرا امر فرموده است که خانهای برای او در اورشلیم که در
یهودا است، بنا نمایم. پس تمامی کسانی که در کشور من هستند، هر کدام که بخواهند، میتوانند
به یاری خدا به اورشلیم بروند و خانه خداوند را بنا نمایند. همسایگان این یهودیان نیز
باید به آنان طلا و نقره و خرج سفر و چهارپا بدهند و هدایایی نیز به خانه خدا تقدیم
کنند. … و کورش پادشاه، اشیای قیمتی خانه خداوند را که نَـبوکَدنَـصَر آنها را از اورشلیم
آورده و در معبد خدایان خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد». امروزه
به روشنی دانسته نیست که آیا کورش براستی چنین فرمانی صادر کرده یا نه. برای چنین ادعای
عجیبی که دیگران باید طلا و نقره و هدایا و مخارج یهودیان را پرداخت کنند، سند مکمل
دیگری وجود ندارد.
علاوه بر این، بنا به مندرجات عهد عتیق، کورش مجری
و برآورده کننده یک آرزوی ویرانگر کهن نیز بوده است. آنجا که به نقل از خدای بزرگ
یهودیان که دست راست کورش را گرفته و او را منصوب و منتخب خود نامیده، آمده است: «من
خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشهکن خواهم
کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند. بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در
آن منزل کنند. با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هر چه دارد از بین برود (کتاب
اشعیا، باب ۱۴، بند ۲۲ و ۲۳؛ باب ۴۴، بند ۲۸؛ باب ۴۵، بند ۱ و ۱۴)»؛ «پس از هفتاد سال، پادشاه بابل و قوم او را بخاطر گناهانشان مجازات
خواهم نمود و سرزمین ایشان را به ویرانهای ابدی تبدیل خواهم کرد (کتاب اِرمیا، باب
۲۵، بند ۱۲)». روایت بالا آمیختهای است از واقعیتها و غلوها که به تصرف و برانداختن
کشور بابل به دست کورش اشاره دارد.
بردهداری، غارتگری و نابودی کشورها
در اینجا مایلم بخصوص به این نکته تاکید کنم که
چنانچه منشور کورش مفادی انسانگرایانه داشته باشد، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش
نبوده است؛ بلکه این فرمان فرایند فرهنگ مردم ایران و شرق باستان بوده است. فرهنگی
که هرگز تمایل به غارت و آدمکشی و ویرانی نداشته است، اما عموم پادشاهان و جهانگشایان
آنرا نقض میکردهاند و خود بیش از همه بدان بیتفاوت و بیتوجه بودهاند. کورش چندین
کشور و تمدن درخشان و کهن (و از جمله «ماد»، «لیدی» و «بابل») را برای همیشه از میان
برداشت و به تمامی جلوههای فرهنگ و تمدن و هنر پیش از هخامنشی که زینتبخش موزهها
است، پایان داد و چیزی بر جای آنها عرضه نکرد.
این اصلی اساسی در تاریخ است که هیچ پادشاه یا سرداری
نمیتوانسته بدون قتلعامهای گسترده و بدون غارت داراییهای عمومی و خصوصی مردمان
کشور خودش و کشور مقابل، دست به کشورگشایی و جهانگشایی بزند. محرک آن پادشاه و سرداران
و سپاهیان برای جهانگشایی، فقط امید به پیروزی و غارت کشور مغلوب بوده است.
حمله و استیلای کورش دارای عواقب ناهنجاری بوده
که از زمان شروع حملات او تا پایان شاهنشاهی هخامنشیان، علاوه بر اینکه شهر نوساختهای
شناسایی نشده که اصولاً هیچ شهری در ایران امروزی که سکونتگاه مردم باشد، پیدا نشده
است. به عبارت دیگر، در فاصله زمانی شهر مادی هگمتانه (از آخرین شاه ماد) و شهر سِلوکی
سِلوکیه (از نخستین شاه سلوکی) هیچ شهری در ایران ساخته نشد. این زمان برابر است با
زمان پادشاهی کورش و بازماندگان هخامنشی او. علاوه بر این، نشانه چندانی از سازندگیها
و فعالیتهای عمرانی دیگر به دست او و در زمان او شناسایی نشده است.
در منشور کورش اشارهای به لغو بردهداری نشده است.
اما اگر هم شده بود، الواح پیدا شده در بابل عکس آنرا به اثبات میرساندند. به موجب
یکی از این الواح، یعنی لوحه شماره ۲۵۲ از سال هشتم پادشاهی کورش در بابل، دختری
به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو
گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند. دخترانی که به گرو گرفته میشدند،
برای بهرهکشی جنسی اجاره داده میشدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند.۶
۶
Beitrage zur Assyriologie und Semitischen
Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
در مجموع و بطور خلاصه، حمله کورش به بابل نه تنها
موجب شکلگیری سبک تازهای در فرهنگ و هنر و معماری و دیگر دستاوردهای فکری یا مادی
نشد، که حتی همان دستاوردهای موجود علمی و اجتماعی را که بابل به تازگی بدانها دست
یافته بود، به باد داد. از دوره کورش و عمدتاً از زمان هخامنشیان در بابل، تقریباً
هیچگونه یادمان و آثار فرهنگی و تمدنی بر جای نمانده است. بابل پس از سلطه کورش نه
تنها چیزی به دست نیاورد، که دارایی پیشین خود را نیز از دست داد. در دوره سلطه کورش
بر بابل، مدارا و تساهل دینی که در زمان پادشاهی هفده ساله نبونید به اوج خود رسیده
بود، تا حد زیادی از بین رفت. صلحطلبی و خودداری از تجاوز به کشورهای دیگر که در زمان
نبونید رایج شده و تثبیت یافته بود، مجدداً تباه گردید و دوره جدیدی از لشکرکشیها
و کشورگشاییهای بیپایان با بهرهگیری از جان و مال مردم آغاز گردید. در زمان سلطه
کورش بر بابل، سنتهای تاریخنویسی بابلی، نجوم بابلی، نظامهای فکری و فلسفی و دینی
متنوع بابلی، اسطورههای بابلی، نگارگری بابلی، تندیسسازی بابلی، مدارس و مراکز آموزشی
و بسیاری از دیگر مبانی تمدن بابل تا حد زیادی از میان رفت. این در حالی بود که سنتهای
بردهداری، رباخواری، بهرهکشی جنسی از دختران، سختگیری به زنان و نیز تربیت اطفال
به عنوان سرباز و نیروی نظامی گسترش و استحکام بیشتری یافت.
برای آگاهی بیشتر:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.