یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۹

دیوانه بازی | کریستین بوبن


گرگ است که مرا از آدم‌ها خاطر جمع می‌کند. می‌دانم میان سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ در لهستان چه گذشته است. مادربزرگم برایم تعریف کرده است: هرکس قصه‌های دایه‌اش را دارد. می‌دانم به سر یهودی‌ها، کولی‌ها،‌ هم‌جنس‌بازها و بقیه چه آورده‌اند. 
این را هم می‌دانم که این کاری است که آدم‌ها کرده‌اند
و
هیچ گرگی هرگز قادر به انجام آن نبوده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.