«خدا هشدار داد که
پادشاه نخواهید»
احتمالاً اثرگذارترین
کتاب در رشد و بالندگی تمدن غربی کتاب مقدس باشد. البته ریشهی ناماش (Bible) در زبان یونانی بهسادگی به معنای کتاب
است. تا به روزگاران اخیر در غرب مسیحی کتاب مقدس همچنان سنگ محکِ تقریباً همهی مباحثات
و مجادلات بر سر اخلاق و حکومت بود. یکی از قطعات رسایِ «عهد عتیق» در باب حکومت آن
جاست که خدا به بنیاسرائیل که در آغاز در وضع بیدولتی میزیستند -حاکمی نداشتند تا
از ایشان مالیات بستاند و سربازگیری کند- هشدار میدهد که طلب پادشاه داشتن به سیاق
ملتهای دیگر نکنند. لیکن در کتابِ نخستِ سموئیل، اهالی یهود خواهان یک پادشاه شدند،
و خداوند سموئیل را گفت که پادشاه داشتن به چه معناست (اول سموئیل فصل هشت). همانگونه
که در بابِ «داوران» آمده، تا آن هنگام «پادشاهی در میان بنیاسرائیل نبود؛ هر که به
آن کاری بود که در چشماش درست مینمود» و فقط داورانی بودند جهت حل اختلافات. برای
قرنها این داستان به یاد اروپاییهایِ مسیحی میآورد که خدا نه تنها خود حکومتی بر
روی زمین برپا نکرده بلکه خود بندگاناش را از طلب آن نیز برحذر داشته است. توماس پین،
لرد اکتون و لیبرالهای دیگر بارها این داستان را در نوشتههایشان نقل کردهاند.
اول سموئیل فصل ۸
(ترجمه شریف)
مردم اسرائیل
پادشاه میخواهند
۱ وقتی سموئیل به سن پیری
رسید، پسران خود را به عنوان داور بر اسرائیل تعیین نمود. ۲ نام پسر اول او یوئیل و
دومی ابیا بود که در بئرشبع داوری مینمودند. ۳ امّا پسرانش به راه او
نرفتند. آنها برای سود شخصی خود کار کرده، رشوه میگرفتند و عدالت را پایمال مینمودند. ۴ پس تمام بزرگان قوم یک
جا شده پیش سموئیل به رامه رفتند ۵ و به او گفتند: «خودت
پیر و سالخورده شدهای و پسرانت هم به راه تو نمیروند، بنابراین ما میخواهیم که
مانند اقوام دیگر پادشاهی داشته باشیم تا بر ما حکومت کند.« ۶ سموئیل از اینکه آنها
گفتند «ما پادشاه میخواهیم،» بسیار دلگیر شد، پس به حضور خداوند دعا کرده از او
راهنمایی خواست. ۷ خداوند به سموئیل
فرمود: «برو، به هر چه میگویند گوش بده. آنها میخواهند مرا ترک کنند نه تو را، و
میل ندارند که بعد از این من پادشاه آنها باشم. ۸ از همان روزی که آنها
را از کشور مصر خارج کردم، همیشه سرکشی کردهاند و پیرو خدایان دیگر بودهاند.
حالا با تو هم همان رفتار را میکنند. ۹ پس برو و به هر چه میگویند
گوش بده، امّا به آنها اخطار کن و آنها را از رفتار و کردار پادشاهی که بر آنها
حکومت خواهد کرد، باخبر ساز». ۱۰ سموئیل آنچه را که
خداوند فرموده بود، به کسانی که از او پادشاه میخواستند، بیان کرد و گفت: ۱۱ »بدانید که پادشاه،
پسران شما را به خدمت خواهد گرفت، بعضی را برای ارّابهها و بعضی را برای اسبها و
بعضی را نیز برای اینکه پیشاپیش ارّابههای او بدوند. ۱۲ فرماندهان نظامی را به
رتبههای مختلف مقرّر میکند تا سپاه او را در جنگ رهبری نمایند. بعضی را مأمور میسازد
که زمینهای او را شخم بزنند و محصولات او را درو کنند و تجهیزات نظامی و ارّابههای
او را بسازند. ۱۳ دختران شما را برای عطرسازی، آشپزی و نان پزی میبرد. ۱۴ بهترین زمینهای زراعتی،
باغهای انگور و زیتون شما را گرفته، به خدمتکاران خود میبخشد. ۱۵ ده یک غلّه و انگورتان
را گرفته به مأموران و خادمان خود میدهد. ۱۶ غلامان، کنیزان، بهترین
حیوانات گلّه و الاغهای شما را برای کارهای شخصی خود به کار خواهد گرفت. ۱۷ ده یک گلّه شما را
گرفته، خود شما را نیز غلام خود میسازد. ۱۸ در آن روز از دست
پادشاهی که برای خود انتخاب کردهاید، فریاد خواهید کرد، امّا خداوند به دادتان
نخواهد رسید.« ۱۹ با وجود همه این دلایل باز هم مردم اصرار کردند و گفتند: «ما
پادشاه میخواهیم، ۲۰ چون آرزو داریم که مانند اقوام دیگر باشیم. او بر ما سلطنت کند و
در جنگ رهبر ما باشد.« ۲۱ وقتی سموئیل سخنان آنها را شنید، همه را به حضور خداوند عرض کرد.
خداوند به سموئیل فرمود: «هر چه مردم میخواهند بکن. برو و پادشاهی برای آنها
تعیین نما.» پس سموئیل مردم را به خانههای خود فرستاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.