گزارشی ساده از گاهشماری در ايران باستان
ژاله آموزگار
(با حذف منابع)
سرزمين ايران با تمدن
كهنسال خود در تاريخ دانش گاهشماری جهان جایی بسيار ارزنده دارد و تقويم كنونی ما
كه يكی از كمنظيرترين و دقيقترين و احتمالاً منطقیترين تقويمهای دنياست، راهی
بس دراز پيموده تا صورت كنونی را به خود گرفته است.
گاهشماری ايران در
طی تاريخ خود، به دلايل عديده، ماههای سرگردان، جشنها و نوروزهای چرخان و سالهای
نامنظم كبيسه اجرا نشده، بسيار داشته است. بزرگان بسياری، غالباً ناشناس، به جان
كوشيدهاند تا سرانجام اين راهِ پرنشيب و فراز در نورديده شود و تقويمی به صورت
كنونی از گذشتگان نامدار به دست ما برسد كه بتوانيم به آن بنازيم و چون ميراثی
گرانبها، به فرزندان خود بسپاريم.
اما تنها سرزمين ما
نبوده است كه برای يافتن راهی درست، برای سنجش زمان، از سنگلاخها گذشته است. اين
مسئله از ديرباز و از هزارههای پيشين ذهن انسانها را به خود مشغول كرده است.
بشر، نخست شب و ماه
را ملاك قرار داده است و شايد دليل آن اين باشد كه غالباً ماه را نماد جامعهی
شبانی و خورشيد را نماد جامعهی كشاورزی میدانند و جامعه شبانی، در بسياری از
فرهنگها، بر جامعه كشاورزی تقدم داشته است. از سوی ديگر، دسترسی به تغييرات ماه،
برای سنجش زمان آسان و عملی بوده است. هر كسی میتوانسته با چشم خود تغييرات ماه
را در شبها ببيند و با ماه از هلال يا غُرّه تا بدر و از بدر تا ناپديد شدن ماه
يا سَلخ پيش برود.
اما دگرگونیهای
خورشيد و آگاهی از تغييرات زمانی آن میتوانست فقط در انحصار گروهی ويژه باشد.
در گاهشماریِ ماهی
(يا قمری)، آغاز و پايان هر شبانهروزی نيمهشب بود؛ بابلیها يك شب و يك روز كامل
را به عنوان روز كامل حساب میكردند و در ميان اقوام آريایی، اصل واحد زمان برای
حساب مدت كوتاه، شب بود. در حالیكه در گاهشماری كاملاً خورشيدی، رسيدن مركز قرص
خورشيد به محاذات نصفالنهار، آغاز و پايان محسوب میشد.
در سرزمين ما هم، گاهشماری،
نخست برمبنای ماه بود، همچون هند و همچون بينالنهرينی كه ميراث فرهنگ غنی سومری و
سپس بابلی را با خود دارد. جای پای اين موضوع را در اوستای كهن نيز میبينيم.
در حدود پنج قرن پيش
از ميلاد، گاهشماری برمبنای ماه با گاهشماری خورشيدی كه احتمالاً رهاوردی از مصر
بود، درآميخت.
برای دورهی هخامنشی،
هرودت (كتاب سوم، ۹۰) اشاراتی به سال ۳۶۰ روزه دارد. او از ۳۶۰ اسب سفيد داريوش سخن میگويد كه به ازای
هر روز از سال خراج میگرفت. پلوتارك نيز روايتی (احتمالاً نادرست) را نقل میكند
كه اردشير دوم ۳۶۹ زن به شمارش ۳۶۰ روز سال داشت.
پس اين دوره، دورهی
دوازده ماهِ سیروزه است كه نياز به اجرای كبيسه دارد تا با سال خورشيدی همسانی يابد؛
از اين روی هر شش سال يك بار ماهی اضافه بر ماههای دوازدهگانه به عنوان ماه
سيزدهم بر سال افزوده میشد.
نام ماههای دوازدهگانهی
تقويم دوره هخامنشی را برمبنای سنگنوشتههای هخامنشی و به خصوص سنگنوشته بيستون
میتوان مورد بحث قرار داد. نام نُه ماه از اين ماهها مستقيماً در اين كتيبهها
ذكر شده است و بازسازی نام سه ماهی كه در روايتِ فارسیباستان نيست، از روی متنهای
ايلامی و بابلی امكانپذير هست. ترتيب اين ماهها چنين است:
ماه اول Adu Kanaisa ناميده میشود كه
مطابق با ماه فروردين زردشتی و Nisann بابلی است. اين واژه
را تركيبی از - Adu به معنی «راه آب» و - Kan در مفهوم «كندن» میگيرند.
اين مفهوم نشاندهندهی از سرگيری فعاليتهای كشاورزی در آغاز بهار است. احتمالاً
اين فعاليتها از ماه پيش يعنی آخرين ماه سال آغاز میشود؛ چون مفهوم نام ماه
دوازدهم نيز با اين معنی هماهنگی دارد.
ماه دوم در كتيبههای
هخامنشی suravahara ناميده میشود. كه همزمان ارديبهشت ماه است و در بابلی Ayyaru ناميده میشود.
ارتباط نام فارسیباستان اين ماه با واژه Vahara، كه نيای واژه «بهار»
است، كاملاً روشن است. بخش اول آن میتواند هم به معنی «جشن و سور» باشد و هم به
معنی <نيرومند>. پس مفهوم نام اين ماه هخامنشی میتواند «بهار كامل»، «اوج
بهار» يا «بهار نيرومند» معنی دهد كه خود حاكی از اوجگيری گرماست.
ماه سوم كه در كتيبههای
هخامنشی Thaigarci نام دارد، برابر با
ماه خرداد است و در بابلی Simmannu ناميده میشود.
يافتن مفهوم قابل قبولی برای نام اين ماه كارآسانی نيست. برخی آنرا تركيبی از
واژه - Thaigar به معنی «سير» و - Ci به معنی چيدن میدانند. به
جشن «سیرسور» که در دوره ساسانی احتمالاً در این ماه انجام میشده است اشاره خواهد
شد.
ماه چهارم Garmapada ناميده میشد كه
همزمان با تير ماه است و در بابلی Dumuzu ناميده میشود. در
نام اين ماه، تركيبی از - Garma به معنی «گرما» و - Pada به معنی «زمان» را
میتوان ديد.
نام ماه پنجم كه
همزمان مرداد ماه است، در كتيبههای هخامنشی نيامده است و از روی متنهای ايلامی
به صورت Thurnbaxsi يا Drnabaji بازسازی میشود. اين
ماه در بابلی Abu ناميده میشود. در بخش دوم تركيب نخستين (Thurnabaxsi) واژه - baxsi را میتوان به معنی
بخشيدن و در قسمت دوم تركيب دوم (Drnabaji) واژه - baji را میتوان به معنی «باج
و خراج» گرفت و برای قسمت اول هر دو تركيب مفهوم قابل قبولی نمیتوان عرضه كرد.
نام ماه ششم كه برابر
شهريور ماه است، در كتيبهها ذكر نشده است. نام بابلی آن Ululu است. از روی متون
ايلامی به صورت Garmabaxsi يا Xaropasiya بازسازی میشود. در
بخش اول تركيب دوم میتوان واژه - Xara «خار»
را ديد با واژه - Pasiya به معنی به هم بستن.
يعنی ماهی كه در آن خار را دسته میكنند. اين مفهوم چندان منطقی به نظر نمیرسد.
در تركيب اول نيز Garma «گرما» و baxsi «بخشيدن»
مشخص است، ولی مفهوم اين تركيب نيز با زمان ماه همآهنگی چندانی ندارد.
نام ماه هفتم Bagayadi نام بابلی آن Tasritu است، بسيار مورد
توجه و بحث پژوهشگران قرار گرفته است. آن را تركيبی از واژه - Baga به معنی «خدا» و - yadi به معنی «به جای
آوردن آيين نيايش خدايان» دانستهاند و نشانهای از راهيابی عنصر دينی در گاهشماری
هخامنشی. اين ماه برابر ماه مهر است و اين سؤال پيش میآيد كه: آيا منظور از Baga ايزدِ مهر است؟ اين
احتمال نيز داده میشود كه اين ماه صرفاً ماه تقسيم هدايا و شيرينیها بوده و
بازماندهای از جشن پارسی Bayyaz را شايد بتوان در آن
ديد. ضمناً - Baga را به عنوان نيای واژه «باغ» كه مفهوم «سهم» و «بخشی از زمين» را
دارد، نمیتوان از نظر دور داشت.
قرائنی نيز وجود دارد
مبنی بر اينكه آغاز سال در اعتدال پاييزی، در آغاز اين ماه قرار داشت. جشن معروف مهرگان نيز در اين ماه اجرا میشد.
نام ماه هشتم كه
برابر ماه آبان است، در كتيبههای هخامنشی وجود داشته است ولی در اثر مرور زمان
پاك شده. نام بابلی اين ماه Arahsamna است. بازسازی نام
اين ماه در فارسیباستان به صورت Vrkazana يا Vrkajana است كه واژه اول آن
- Vrka به معنی «گرگ» و واژه دوم آن اگر - Zana خوانده شود، يعنی
ماهی كه در آن گرگ زاييده میشود و اگر Jana گرفته شود، يعنی
ماهی كه در آن گرگ شكار میشود.
ماه نهم Aciyadiya نام دارد كه برابر
ماه آذر است و نام بابلی آن Kislimu است. مفهوم آتش را
در نام اين ماه میتوان ديد: Aci در فارسیباستان نيای واژه
آذر است. (واژه آتش، واژهای قرضی از صورت اوستایی آن است.) جزء دوم Yadiya معنی نيايش و ستايش
را میدهد پس اين ماهی است كه در آن آتش نيايش میشود. اين مورد از موارد نادری
است كه نشانهای از خدايان مزديسنی و آيينهای مربوط به آنها را در اين گاهشماری
میتوان ديد.
به جشنهای آتش در
گاهشماری زردشتی، که در این ماه قرار داشتهاند، بعداً اشاره میشود.
ماه دهم كه برابر ماه
دی است، در فارسی باستان Anamaka ناميده میشود و نام
بابلی اين ماه Tebetu است. مفهوم نام اين ماه میتواند «ماه بینام» باشد. اين معنی بحثهایی
را پيشآورده است. شايد بتوان در آن نشانهای از فرهنگی بسيار كهن ديد؛ دورانی كه
ماه زمستان چون با هيچ فعاليت انسانی تطابق نداشت، بینام بود. برخی تصور میكنند
كه در اين نام اشاره به ايزدی اسرارآميز است. همچنين در مورد اطلاق آن به اهورهمزدا،
يا ميتره نظريات ترديدآميزی را اظهار كردهاند.
اين نام در سنسكريت
برای ناميدن ماه اضافی به كار میرود و در زير اشاره میكنيم كه نام دی در گاهشماری
زردشتی از واژهی اوستایی daovah میآيد كه صفتِ
دادار اهوره مزداست.
نام ماه يازدهم كه
برابر ماه بهمن است، در نوشتههای فارسیباستان نيامده است. شكل ايلامی آن نيز به
صورتی است كه مشكل بتوان از آن به نتيجه قابل قبولی رسيد. شايد بتوان آن را Zamima خواند، هم خانواده
با واژهی - Zam كه به معنی زمستان و فصل سرد است با Thvayaxva
كه بيشتر دور از ذهن
است. نام بابلی اين ماه Shabatu است.
سرانجام ماه دوازدهم
كه Viyaxna يا Viyaxana نام دارد كه در آن
به آسانی نشانهای از «كندن» و شخمزدن را میتوان ديد و با ماه اول سال نوعی
هماهنگی دارد و نشاندهنده آغاز فعاليتهای كشاورزی است. حتی نشانههایی از اين
هست كه در دورانی آغاز سال در اين ماه قرار داشته است. نام بابلی اين ماه Addaru است.
همانطور كه مشاهده
شد، نام ماهها بيشتر با مسائل كشاورزی ارتباط دارد.
تركيب روزها در گاهشماری
هخامنشی با عدد مشخص میشد، مثلاً: «از ماه ويَخنَه چهار روز سپری شده بود». «پنج
روز از ماه گرمهپَده گذشته بود» و غيره.
***
اين نظريه مورد قبول
گروهی ديگر از دانشمندان قرار نمیگيرد و چنين استدلال میكنند كه اگر اين تقويم
در اين دوره وارد شده باشد، میبايست نام ماهها به فارسیباستان ترجمه شود. در
حالیكه نامهای شهريور و مهر صورت فارسیباستان ندارند و برخی از نامهای ماهها
صرفاً زردشتی هستند؛ مانند فروردين و ارديبهشت و بهمن. تنها زبانی كه در اين ميان
میتواند نقش ميانجی داشته باشد، زبان پارتی است. پس احتمالاً اين تقويم و نامهای
اوستایی ماهها، نخست در ايران شرقی مورد قبول قرار گرفت و اجرا میشد، سپس در
دوره اشكانيان و بهخصوص در عهدی كه پس از دگرگونيهای فرهنگی دوره سلوكيان گرايش
بيشتری به فرهنگ ايرانی پيدا شد، احتمالاً در حدود قرن اول ميلادی، در ايران غربی
نفوذ كرد.
در اين گاهشماری
زردشتی سال دوازده ماه دارد كه هركدام به نام ايزد يا امشاسپندی ناميده میشود.
اين نامها هنوز پس از گذشت ساليان، برتارك ماههای ما میدرخشند. نام هر شش
امشاسپند (بهمن، ارديبهشت، شهريور، اسپندارمد، خرداد و اَمُرداد) در اين فهرست جای
دارد. اين ماهها سی روزه هستند. پنج روز باقيمانده از ۳۶۵ روز به نام پنج روز «بهيزك» يا «اندرگاه»
يا «پنجه دزديده» (خمسه مسترقه) يا تروفته (پهلوی: truftag «دزديده»)
به پايان ماه دوازدهم، افزوده میشدند. در مورد ساعتهای باقیمانده از یکسالِ
کاملِ خورشیدی نیز بعداً توضیح داده میشود.
متون اوستایی كهن و
متأخر، تقسيمات سال را به اين صورت منظم، گزارش نمیكنند، حتی نام نوروز نيز در
هيچ بخش اوستا نيامده است؛ اما نام روزها و ماهها كه بر روی آثار بازمانده از
دوره اشكانی و بهخصوص در سفالينههای نسا ديده میشود، تطابق كامل با تقويمی
دارد كه در زير توضيح داده میشود: نام دوازدهماه در بندهشن آمده است.
برخی از پژوهشگران
عقيده دارند كه ترتيب نامگذاری ماهها در تقويم زردشتی از فلسفه خاصی پيروی میكند:
سال با ماه فروردين
آغاز میشود كه به «فروهر»ها يا «فروشی»ها اختصاص دارد. فروهرها، همزادان آن جهانی
آدميان هستند كه پيش از آفرينش مادی مردمان در آن جهان به وجود میآيند و پس از
مرگِ مردمان نيز همچنان در دنيای ديگر جاودانه زندگی میكنند و از كيفرها و
مجازاتهایی كه روانها متحمل میشوند، بدورند و حالت جنگجويانه دارند و اهوره
مزدا را در نبرد او با اهريمن و ديوان ياری میدهند. واژه فروشی در اوستا مؤنث
است.
در دوران باستان
عقيده عمومی بر اين بود كه فقط پهلوانان دارای فروهر هستند؛ ولی بعدها باورهای
مردم اين موهبت را شامل همهی مردمان كرد. به اعتقاد ايرانيان باستان فروهرها، در
ماه فروردين به زمين باز میگردند و هر يك به خانه خود فرود میآيند، ده روزی،
(پنج روز پيش از پايان سال يعنی در آخرين گاهنبار و پنج روز بعد از شروع سال نو) و
به روايتی تا روز فروهر ماه فروردين (يعنی روز نوزدهم ماه) در روی زمين به سر میبرند.
آنها از ديدن پاكيزگی و درخشندگی خانه بازماندگان خود دلخوش میشوند و برای
شادكامی و بركت خاندان دعا میكنند.
برای آمدن آنها به
روی زمين و برای اينكه راه را به فروهرها بهتر بنمايانند، رسم بر اين بود كه در
شبهای آخر سال، و احتمالاً در آغاز پنج روزِ آخرين گاهنبار و در شب نوروزِ بزرگ،
مراسم آتشافروزی بر بامها انجام میدادند كه هم راهگشای فروهرها باشد و هم به
دور و نزديك آگاهی دهند كه سال نو میآيد. و احتمالاً بازگشت فروهرها در پايان
اقامتشان در زمين به بدرقهای باشكوه نياز دارد كه همه خانهها را ترك میكنند و
در دامن دشت و صحرا با آنان بدرود میكنند.
ارديبهشت Ardavahista/ Ashavahista اوستایی، نام يكی از امشاسپندان است كه موكل بر آتش است و زمان
اين ماه هنگامی است كه گرمای تابستان در فلات فارس رفتهرفته احساس میشود.
جشنِ «بهاربوده/ بهاربُد» كه همزمان با نخستين
گاهنبار «مَديوزرم» و در اسطوره زندگی زردشت به وضوح به آن اشاره میشود، در اين
ماه قرار دارد. يكی از وظايف ارديبهشتامشاسپند نظارت بر نظمهای زندگی است. بهخصوص
كوشش او بر اين است كه گياهان نيز به سامان برويند و رشد كنند، اين ماه اوج رويش
گياهان است.
خرداد (Haurvatat در اوستا) و اَمُرداد
(Amartata در اوستا) دو امشاسپند مؤنثی هستند كه موكل برگياه و آب و تندرستیاند
و بانوانه بر مسائل مربوط به خوراك كه بنيان آن بركشاورزی است، نظارت دارند. اين
دو ماه سوم و پنجم در دو طرف ماهی هستند كه در تقويم كنونی ما تحت تأثير فرهنگ
ايران غربی تير ناميده میشود. واژه تير را هم میتوان از tirya به معنی «سريع» گرفت
و يا از tigra به معنی «تير» اين نام به جای تيشتر (tistrya در اوستا) آمده است
كه ايزد باران است و شايد اعلامكننده بارانهای تند و متناوبی كه پس از گرمای
شديد، انتظار آن را میتوان داشت. نقش باران در كشاورزی و نقش كشاورزی كه در خوراك
و وظيفه اين دو امشاسپند مؤنث خرداد و امرداد در مورد تأمين غذا، در نحوه قرار گرفتن
نام اين ماهها قابلِ توجه است.
ماه شهريور (Xsathra Vairya در اوستا) نام امشاسپندی است كه موكل بر فرمانروایی خوب است و بر كانیها
نظارت دارد و به عبارت ديگر، سرور دارایی و ثروت است. ماه شهريرور ماهی است كه
محصول برداشت میشود، تلاشها به بار مینشيند و دارایی به خانه میآيد.
ماه هفتم، ماه مهر يا
ماه ميتره در اعتدال پاييزی به جای اعتدال بهاری قرار داشت و جشن مهرگان كه در اين
ماه قرار دارد، همسان جشن نوروز بود. در اين ماه پاشيدن بذر انجام میشد و اهميت
آن، همسان آغاز بهار بوده كه زايشاست و نوزایی.
ماه هشتم، ماه آبان،
ماهی است كه در سرزمين پارس انتظار بارش باران میرفت. اين ماه به آبها و به
بانوی آب (اناهيتا) تعلق دارد. همچنان كه «آبانيشت» اوستا نيز مختص اين ايزدبانوست.
ماه نهم، ماه آذر است
در مفهوم آتش، اين ماه زمينه را برای ماه سخت و سردی فراهم میكند. در اين ماه
سرما فرا رسيده، ولی سختتر از آن در راه است. از اين رو در اين ماه جشنهای متعدد
مربوط به آتش برگزار میشد. جشنی به نام «آذر جشن» روز نهم آذر (آذر روز از
آذرماه) مرسوم بوده است. بيرونی از جشن ديگری كه در ماه آذر برگزار میشد، سخن میگويد.
جشنهای ديگر نيز منسوب به ماه آذر در آثار بيرونی آمده است.
ماه دهم يا ماه دی از
- day به معنی آفريدن، صفت اهورهمزداست، اين ماه كه سختترين ماهِ سال
به شمار میآمده است، برای تبرك بايد لقب اهورهمزدا را داشته باشد تا مردمان در
برابر ديوِ سرما نيرومندتر و مقاومتر از هميشه باشند و به عبارت ديگر، قداستِ نام
از آفات جلوگيری كند. احتمال میدهند كه در دورانی سال با اين ماه شروع میشد؛
زيرا در پايان ماهِ آذر و آغاز ماهِ دی، شب، درازترين زمان خود را میگذراند و
بعد، از فردا خورشيد نيرو میگيرد و رشد میكند و اين پيروزیِ روشنی بر تاريكی
است.
ماه يازدهم يا بهمن
(Vohu manah در اوستا) به معنی انديشهی نيك، نام نخستين امشاسپند مقرب درگاه
اهورهمزداست كه در دنيای اهورایی در دستِ راست اهورهمزدا قرار دارد و شايد بدين
مناسبت است كه در اين گاهشماری نيز بلافاصله پس از ماه دی قرار دارد.
ماه دوازدهم يا ماه
اسفند، ماه سپندارمذ (Spanta Armaiti در اوستا) است،
امشاسپند و ايزد بانوی نگاهبان زمين. در اين ماه، زمين پس از تاراج زمستان كمكم
گرم میشود و جان میگيرد و برای دانههای غله و بذرهای پاشيده كه در آغوش دارد،
زمينه رشد فراهم میكند و بدينسان سالِ كهن تمام میشود و سال نو از راه میرسد.
***
ترتيب روزها نيز در
تقويم زردشتی با مسائل آيينی و با خدايانِ زردشتی ارتباطِ مستقيم دارد. هر روزِ
ماه به نام ايزدی يا امشاسپندی تبرك میشود. هفته به صورتیكه متداول تقويم امروز
ماست، در تقويم زردشتی وجود نداشت. هفته با نامهای امروزی آن، زيربنای بابلی دارد؛
ولی سی روز ماهِ زردشتی، به گونهای به چهار بخش تقسيم میگردد:
دو هفت روز و دو هشت
روز، كه بر سر هر كدام از اين چهار بخش، نام اهورهمزدا يا صفت و لقب او «دی» ديده
میشود و برای اينكه روزهای «دی» با هم اشتباه نشوند، آنها را با نام روز بعد مشخص
میكنند. در نامگذاری روزهای ماه نيز فلسفه و ترتيب خاصی ديده میشود:
بخش اول كه هفت روز
است، در رأس آن نام اهورهمزدا و به دنبال آن نام شش امشاسپند میآيد؛ به اين
ترتيب:
۱- اهورهمزدا، ۲- بهمن، ۳- ارديبهشت، ۴- شهريور، ۵- اسفند، ۶- خرداد، ۷- اَمُرداد.
بخش دوم نيز هفت روز
است. لقب اهورهمزدا در رأس آن قرار دارد و نام خدايانی كه به دنبال میآيند،
پديدههای طبيعت را نشان میدهند؛ به اين ترتيب:
۸- دیبهآذر، ۹- آذر، ۱۰- آبان، ۱۱- خور (خورشيد)، ۱۲- ماه ۱۳- تير (موكل بر باران) ۱۴- گوش (ايزد موكل بر چهارپايان و حافظ روان
گاو نخستين).
بخش سوم كه هشت روز
را در بر میگيرد، با نام «دی» شروع میشود و بلافاصله پس از آن نام «مهر» میآيد،
در حقيقت همچون تقسيمبندی ماههای سال كه نيمهی دوم سال به مهر سپرده میشود،
گویی بر نيمهی دومِ روزهایِ ماه نيز مهر سروری دارد.
ايزدانی كه به دنبال
میآيند، با مهر مرتبط هستند:
۱۵- دیبهمهر، ۱۶- مهر، ۱۷- سروش (ايزد فرمانبرداری كه همكارِ مهر در
سر پل چينوَد است ]پلِ چینوَد به مثابه پُلِ
صراط است در اسلام[)، ۱۸- رَش (ايزد دادگری و خدای ترازودار كه ثوابها و
گناهها را همراه مهر و سروش در سر پل چينوَد میسنجد)، ۱۹- فروردين (كه با فروهرها و روح درگذشتگان
ارتباط دارد)، ۲۰- بهرام/ ورهرام (ايزد نبرد و پيروزی كه روان را در گذر به جهان ديگر
ياری میكند)، ۲۱- رام (ايزد آرامشبخش)، ۲۲- باد (با ايزد وای ارتباط دارد) و اين سه ايزدِ اخير همكاران هم به شمار میآيند.
بخش چهارم كه هشت روز
دارد و نام دی بر تارك آن است، بيشتر به ايزد بانوان اختصاص دارد:
۲۳- دیبهدين، ۲۴- دين (ايزدبانویِ موكل بر بينشِ درونی «وجدان»
و انتخاب درستِ دين، ايزدی كه روانِ درستكار را در پل چينوَد همراهی میكند)، ۲۵- اَرد/ اَشی (ايزدبانوی دارایی و خوشبختی و
بركت)، ۲۶- اشتاد (جفت آسمان در زمين و ايزدبانوی راستی و عدالت)، ۲۷- آسمان، ۲۸- زامياد (گونهای از سپندارمد و ايزدبانوی
زمين)، ۲۹- مارسپند/ منثرهسپند (ايزدِ موكل بر گفتارِ مقدس)، ۳۰- انارام/ انَغرام (ايزدِ موكل بر روشناییهای
بیپايان).
***
پنج روزِ باقيمانده
از ۳۶۵ روز
خورشيدی كه «پنجه دزديده» يا «بهيزك» است به نام پنج بخش از نخستين سرودهای
گاهانی نامگذاری شدهاند:
اهنودگاه (Ahunawad)، اوشتودگاه (Ushtawad)، سپندمدگاه (Spandomad)، وهوشهر/ وهوخشثرگاه (Vohusahr)، و هشتوئيشتگاه (Vahistoist). اين روزها، روزهای پايانی سال هستند كه ششمين گاهنبار را نيز شامل
میشوند.
***
نقصان شش ساعت و در
واقع پنج ساعت و ۴۸ دقيقه و ۴۵/۵۱ ثانیه نسبت به سال شمسی حقيقی، يك روز در چهار
سال میشد كه در صد و بيست سال به يك ماه بالغ میگشت. آنوقت يك ماه به صورت ماه
سيزدهم بر سال میافزودند و آن ماه اضافی در زمان اجرای اولين كبيسه به نام ماه
اول سال میخواندند و در واقع ماه اول را تكرار میكردند، يك فروردين در پايان سال
و يكی ديگر به دنبال آن، در آغاز سال. پس از آن تا صد و بيست سال ديگر، باز بدون
كبيسه، با سال ناقص مدارا میكردند و در پايان اين دوره صد و بيست سال، ديگر بار
يك ماه، بر سال میافزودند و اين بار ارديبهشت را مكرر میساختند و هكذا. سالی كه
در آن كبيسه انجام میگرفت، «سال بهيزك» خوانده میشد و سال مبارکی به شمار میآمد،
مالياتها بخشوده میشد و جشنهای خاصی برپا میگرديد.
بعد از اسلام،
ايرانيان گاهشماری ايرانی را در ميان خود نگاه داشته بودند و به جز ماه روزه و
حج، در ساير موارد از تقويم ايرانی استفاده میكردند و جشنهای خود را نيز بر
منوال سابق برپا میداشتند. البته بودند ايرانيانی همچون غزالی كه مخالف برپا
داشتن مراسم ايرانی و بهخصوص نوروز بودند؛ ولی شعوبيه بهخصوص براجرای مراسم
نوروز اصرار داشتند و برگزاری دو جشن بزرگ ايرانی يعنی نوروز و مهرگان را به
بزرگان دين نسبت دادند.
در اواخر دوره ساسانی،
به دليل نابسامانیهای حكومتی، كبيسهای كه میبايست اجرا شود، انجام نگرفت و بعد
از اسلام نيز اين عمل مورد اهمال قرار گرفت ظاهراً اين «اندرگاه» در آخر آبان میبايست
انجام گيرد و نشده بود. در ضمن اعمال ماههای قمری، در تشكيلات اداری، اشكالات
فراوانی از لحاظ اخذ ماليات پيش آورد. چون مردم در مهرگان و نوروز ماليات يا خراج
میپرداختند و گردان بودن اين روزها همهی نظمها را به هم زده بود؛ لذا در همان
آغاز، بيشتر برای نفع دستگاه خلافت، تغييراتی در اين مسير صورت گرفت.
در زمان هارونالرشيد،
يحیی برمكی به شكايت دهقانها در مورد اشكالاتی كه عدم اجرای كبيسه ايجاد كرده بود
و دستتنگی آنان در موقع پرداخت ماليات، رسيدگی كرد و نوروز را عقبتر برد.
المعتضدبالله، در سال ۲۸۲ هجری قمری باز در راستای منافع حكومتی، دستور به
اجرای كبيسه داد، برای اينكه موقع پرداخت خراج را در سال با برداشت محصول و فعاليتهای
كشاورزی دهقانان يكسان كند و اُمرا مكرر در اين زمينه تغييراتی دادند.
ولی بهترين و رايجترين
اصلاحی كه در زمينه گاهشماری در ايران، بعد از اسلام به عمل آمد، همان ايجاد «تاريخ
جلالی» يا «ملكی» بود كه در دوره ملكشاه سلجوقی در سال ۴۷۱ هجری قمری صورت گرفت. اعتدال ربيعی در اين
سال در فروردين ماه بود. از اين موقعيت استفاده شد و اول سال در اول برج حَمَل
(يعنی روز اول بهار) قرار گرفت و نوروز كه تا آن زمان حتی در سال شمسی هم سيار
بود، ثابت شد و به «نوروز سلطانی» معروف گشت.
برای ثابت نگاه داشتن
در سال شمسی، كبيسهی بسيار دقيقی را برقرار كردند؛ بدينسان كه ساعتهای باقیمانده
را هر چهار سال يك بار، به صورت يك روز بر سال افزودند و درنتيجه روزهای سال ثابت
شد؛ اما در ميان جوامع سنتیِ زردشتی، تقويم قديم به جای خود باقیماند و مدتها،
غالباً از دو نوع گاهشماری سخن گفته میشد: يكی به نام «تقويم جلالی» و يكی به
نام «قديم»؛ مثلاً میگفتند فروردين جلالی، آذر ماه قديم!
تاريخ هجری شمسی با
ماههای برجی: (حَمَل، ثَور، جَوزا، سَرَطان، اَسَد، سُنبُله، ميزان، عقرب، قَوس،
جَدی، دَلو، حوت) از اوايل سال ۱۳۲۹ ق، بهطور رسمی در ايران اعمال شد.
نام اين بُروج در
متون پهلوی به ترتيب به اين صورت آمده است: Warrag (بره)، Gaw (گاو)، Dophikar (دو پيكر)، Karzagn (خرچنگ)، Sagr (شير)، Hosag (خوشه)، Tarazug (ترازو)، Gazdum (گژدم)، Nemasp (نيماسب)، Wahig (بزغاله)، Dalo (دلو)، Mahig (ماهی).
در ماده سوم قانون
محاسبات عمومی در مجلس دوم، در تاريخ بيست صفر ۱۳۲۹ چنين نوشته شده است: «مقياس زمان، بعد از
اين در محاسبات دولتی سالهای شمسی و ماههای شمسی (بُروج) خواهد بود». از يازده
فروردين ۱۳۰۴ هجری شمسی (مطابق با ۱۳۴۳ هجری قمری) سال ايرانی باماههای فعلی برپايهی
ماههای كهن ايرانی اعلام شد.
روزها هم تقسيماتی
داشتهاند. شبانهروز به پنج گاه يا زمان تقسيم میشد:
۱- هاوَنگاه (Hawan) كه زمان آن از
برآمدن خورشيد است تا نيمروز.
۲- رَبيهونگاه (Rapihwin) كه زمان آن از
نيمروز است تا پاسی پس از ظهر (حدود سه ساعت).
۳- اُزِيرينگاه (Uzerin) كه از بعد از ظهر
است تا غروب آفتاب.
۴- آبسرو سريم/ او پَسر و ثريمگاه (Ebsrusrim)، از زمانیكه
نخستين ستاره در آسمان ظاهر میگردد، تا نيمه شب.
۵- او شهينگاه (usahin) از نيمهشب تا
زمانیكه ستاره ناپديد گردد.
بر هر كدام از اين
گاهها سروری موكل است و نيايشهای پنجگانه شبانهروز اختصاص به اين گاهها دارد
كه ضمن آن ايزدان موكل براين گاهها نيايش میشوند. در طول زمستان به دليل كوتاهی
روزها، گاهِ رپيهوين، يعني دومين گاه از پنجگاه حذف میگردد و نيايش آن صورت نمیگيرد.
تقسيمات فصلی در گاهشماری
باستانی ايران به صورت كنونی نبود، با اينكه نام چهار فصل در فرهنگِ واژگانِ زبانهای
كهنِ ايرانی موجود است: بهار (Wahar)، تابستان/ هامين (Hamin)، پاييز ((Padez، زمستان؛ (Zamestan). ولی داشتن فصولِ چهارگانهی
سهماهه در سال، سنتی بالنسبه جديد است. اگرچه در بندهشن بدان اشاره شده است.
***
به جز تقسيمات
گاهنباری كه سال را به بخشهای نامتساوی بخش میكند، از زمستانی، دهماهه و
تابستانی دوماهه در اوستا سخن به ميان آمده است، با تأكيد بر اينكه در آن دو ماه
نيز هوا بسيار سرد است. شايد اين تقسيمبندی، بازمانده سنتی قديمیتر از سنت
اوستایی است. اشارهای به تقسيم سال به دو بخش ششماهه نيز هست.
در متنهای پهلوی سخن
از تابستانِ هفتماهه و زمستانِ پنجماهه پيش میآيد. در اين تقسيمبندی، زمستان
از نخستين روزِ آبان شروع میشد و تا نخستين روزِ سال كه ديوِ سرما مغلوب گرمای
تابستان شود، ادامه میيافت.
در كنار اين تقسيمبندیهای
فصلی، تقسيمبندی آيينی و معروف ديگری نيز وجود داشت كه احتمالاً زيربنای پيشزردشتی
داشته و سپس با اعتقادات و آيينهای زردشتی و به خصوص با اسطورهی آفرينش در
ايرانِ باستان پيوند خورده است. بنا بر اين تقسيمبندی، سال به شش بخش نابرابر
تقسيم میشود كه سالگردِ آفرينش شش پيشنمونه دنيای گيتی: آسمان،
آب، زمين، گياه، جانور و انسان توسط اهورهمزداست. اين سالگردهای ششگانه معمولاً
به صورت جشنهای پنجروزه اجرا میشده و «گاهانبار» يا «گهنبار» ناميده میشود.
نخستين گاهانبار،
سالگرد آفرينش آسمان است و از ۱۱ تا ۱۵ ارديبهشت اجرا میگردد و ميديوزرم (Medyozarm) نام دارد، به معنی «ميانه بهار».
دومين گاهنبار،
سالگرد آفرينش آب است و ميديوشم (Medyosham)
نام دارد و به معنی «نيمه تابستان»، زمان آن از ۱۱ تا ۱۵ تيرماه و برابر با انقلاب تابستانی است.
سومين گاهانبار سالگرد
آفرينش زمين است و پديشهه (Padishah) نام دارد به معنی «دانهآور» زمان آن از ۲۶ تا ۳۰ شهريور است، همزمان با انقلاب پاييزی است
و فصل گردآوری غله است.
چهارمين گاهانبار
سالگرد آفرينش گياه است و اياسريم (Ayasrim) نام دارد به معنی «برگشت»، زمان آن از ۲۶ تا ۳۰ مهر است. چوپان با گله برمیگردد و آغاز
زمستان است.
پنجمين گاهانبار كه
سالگرد آفرينش چهارپای مفيد است، ميدياريم (Medyarim)
نام دارد. به معنی «ميان
سال». زمان آن از ۱۶ تا ۲۰ مهر است، جشن ميانِ زمستان است و زمانی است كه برای دام، انبار
زمستانی فراهم میشود.
آخرين گاهانبار كه
سالگرد آفرينش انسان است، همتيهمذيم (Hamaspahmedim) نام دارد و «باهم بودن و گرد آمدن» معنی میدهد. زمان آن
پنج روزِ آخر سال يعنی روزهای «بهيزك یا پنجه» است.
نامهای اين
گاهانبارها نشاندهندهی تأثير تغييرات طبيعی و رويدادهای شبانی و كشاورزی در آن
است و هيچگونه اشاره و نشانهای به رويدادهای دينی در آن نيست. به همين دليل حدس
زده میشود كه زيربنای اين آيينها بسيار كهن و پيشزردشتی باشد و به دليل نفوذ در
اذهان مردم، با تلفيقی استادانه، با رويدادهای اساطيریِ زردشتی آميخته شده و به
صورت جشنهای فصلی اين دين درآمده است.
گاهانبارها تنها جشنهایِ
كهنِ اين سرزمين نبوده است. از آنجا كه واژه «جشن» پيوندی ناگسستنی با واژه - Yaz
به معنی «نيايش و
ستايش كردن» دارد، و با واژههای يَسن و يَشت و ايزد و ... همخانواده است، لذا هر
نوع آيين دينی، نوعی جشن و سرور به حساب میآمده است. جشنهای متعددی را در اين
گاهنامه میتوان برشمرد: نوروز، مهرگان، سده، كه جشنهای اصلی بهشمار میآيند و
هر كدام ريشهای دارند و فلسفهای. جشنهای ماهانه نيز وجود دارد و آن زمانی است
كه نام هر ماه با نام روز تطابق میيابد. مهرگان مهمترين جشن ماهانه است در روز
مهر (روز شانزدهم ماه) از ماه مهر كه در اعتدال پاييزی قرار دارد. ما در تقويم
كنونی خود، ۱۶ مهر را
مهرگان میدانيم. در حالیكه مهرگان واقعی ۱۰ مهر است؛ چون برای اين آيين بنابر گاهشماریِ
پيشين بايد ماهها را ۳۰ روز حساب كرد، در آن صورت ۱۶ مهر واقعی برابر با ۱۰ مهر تقويم كنونی ما خواهد بود.
از همين نوع بهشمار
میآيند جشنهای فرودگان كه در روز ۱۹ فروردين برگزار میشد. تيرگان روز ۱۳ تير، بهمنگان/ بهمنجه در دوم بهمنماه،
جشن اسفندگان نيز در روز پنجم ماه اسفند انجام میگرفت. جشنی بود مخصوص زنان.
بيرونی نقل میكند كه در آن زنان به كام خود همسر میگزينند. برخی میگويند كه در
آن جشن، زنان بر مردان تسلط به هم رسانند و هر آرزويي دارند، انجام دهند. برخی
معتقدند كه در اين روز مردان بر زنان بخشها كنند.
جشنهای آتش در
آذرماه، جشن سيرسور كه در روز چهاردهمِ ماهِ دی كه به ايزدِ گوش، ايزدِ موكل بر
چهارپايان، تعلق دارد، برگزار میشد و به خصوص در آن روز، با غذا سير میخوردند و
بسياری جشنهای ديگر كه با تشريفات خاص اجرا میشد و به نقل از بيرونی، شمردن شمار
جشنهای ايران همانند شمار كردن آبگذرهای يك سيلاب غيرممكن است.
***
در پايان به اين نكته
نيز لازم است اشاره شود كه مبدا تاريخ در دوران پيش از اسلام، سال تاجگذاری شاهان
و يا به روی كار آمدن سلسلهای بوده است. انتخابِ سالِ برآمدن به تخت را ابتكاری
بابلی میدانند. نحوهی اين احتساب در دربارهای ايران در مواردی بهوضوح روشن
نيست. در دوره هخامنشيان اين رسم مرسوم بوده؛ داريوش پس از برشمردن پيروزيهايش بر
شورشيان كه با تاريخ روز و ماه مشخص شده است، ذكر میكند: «اين است آنچه من به
خواست اهورهمزدا، در همان يك سال پس از آنكه شاه شدم، كردم.»
پس از شاهان هخامنشی،
نوبت به اسكندر و سلوكیها میرسد. نحوه احتساب سال اسكندری روشن نيست و گاه با
سلوكی درهم میشود. سالهای سلوكی از زمان آنتيوخوسِ اول، با تاريخ به روی كار
آمدن پدرش سلوكوس، محاسبه شده است. اشكانيان سالشمار خود را با سال ۶۵ سلوكی ادامه دادند و آن را به روی كار
آمدن اشكِ اول احتساب كردند.
ساسانيان همچون
هخامنشيان سالشماری را با تاريخ جلوس شاه شمارش نمودهاند؛ مثلاً در كتيبه شاپور
سكانشاه كه در آن سال دوم پادشاهي شاپور ذكر شده است. و كتيبه سلوك كه در آن به
سال ۴۸ پادشاهی
شاپور اشاره گرديده است.
(با حذف منابع و مآخذ)
برگرفته از:
آموزگار، ژاله، گزارشی ساده از گاهشماری در ایران باستان، مجله بخارا (دوماهنامه فرهنگی، هنری)، سال پنجم شماره ۱، پیاپی۲۴، خرداد - تیر ۱۳۸۱.
گفتارهای
دیگر:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.