یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۹

سرنوشتِ گوهرشاد خاتون (مهد علیا گوهرشاد بیگم)

قتل‌های غم‌انگیز تاریخ ایران
قتل گوهرشاد خاتون، لرزه‌ای بر فرهنگ و تمدن فلات ایران

سخن گفتن از بانو مهدعلیا گوهرشاد خاتون (۷۸۱- ۸۶۱ هجری قمری) و قتل او که از تلخ‌ترین قتل‌های مشرق‌زمین است، بسی سخت و دشوار است. او دختر نیک‌خو، باهوش، فرهنگ‌دوست و هنرپروری از اهالی سغد و سمرقند بود که تیمورلنگ او را به همسری پسر خود شاهرخ در آورد. گوهرشاد در زمان حیات خود، عروس یک شاه، زوجه شاه دیگر، و مادر شاه بعدی بود. او تمامی موقعیت‌ها و فرصت‌هایی را که ناخواسته در اختیارش قرار گرفته بود، برای ایجاد و گسترش یک رستاخیز بزرگ فرهنگی بکار بست.

او با فراست و دانایی و تدبیری که داشت، توانست خاندان تیموری را که در تجاوزگری به سرزمین‌ها و ویرانی تمدن‌ها دستکمی از امثال چنگیزخان مغول نداشت، تبدیل به خاندانی فرهنگ‌دوست و متمدن کند که دست از جهان‌گشایی و تجاوز به سرزمین‌ها بردارند و در اندیشه رونق رفاه عمومی، سازندگی کشور و گسترش دانش و هنر باشند.


گوهرشاد دستکم دوبار با ترفندهای زیرکانه خویش موجب نجات جان انسان‌هایی از دست تیمور شد. یکبار که از او خواست به شگون تولد نخستین نوه‌اش از قتل‌عام مردمی در آناتولی صرفنظر کند؛ و بار دیگر هنگامی که عبدالقادر مراغی (موسیقیدان برجسته سده نهم) به خشم تیمورِ خشک‌مذهب گرفتار آمده و فراری بود. گویا گوهرشاد به او می‌گوید که شبانه بر پشت سرای تیمور رود و قرآن را به آواز موسیقی بخواند. او چنین می‌کند و بخشوده می‌گردد.

گوهرشاد شوی خود شاهرخ را تشویق کرد تا شهر هرات را به پایتختی خویش برگزیند و این شهر را مرکز گسترش و ترویج زبان فارسی و دانش و فرهنگ و ادب و نگارگری و موسیقی و خوشنویسی قرار دهد. شاهرخ با آموزه‌ها و تشویق‌های گوهرشاد در جبران ویرانگری‌های پدر و آبادانی شهرها سعی بسیار کرد و دانشمندان و ادیبان و هنرمندان را گرامی داشت و قدر شناخت.

گوهرشاد پسران خود را نیز چنین تربیت کرد و پرورش داد که اهل دانش و هنر و حامی دانشمندان و هنرمندان باشند. پسر بزرگ او اُلُغ‌بیک، به ریاضیات و نجوم پرداخت و مدرسه‌ای علمی همراه با رصدخانه در سمرقند بنیاد نهاد. پسر دیگر او بایسُنقُر، ذوق سرشار هنری و فرهنگی داشت و مجلسش محل اجتماع ادیبان، مورخان، نقاشان و خوشنویسان بود. در حالیکه خود نیز خوشنویس و ثلث‌نویس برجسته‌ای بود که خط او بر سردر مسجد گوهرشاد در مشهد که مادرش بنا نهاده بود، برجای مانده است. بایسنقر گروهی از بهترین ادیبان و خوشنویسان و نگارگران عصر خویش را برای تهیه نسخه‌ای از شاهنامه فردوسی گرد آورد که به شاهنامه بایسنقری مشهور است. پسر کوچک‌تر گوهرشاد یعنی سلطان‌ابراهیم نیز از بزرگان هنر و خوشنویسی زمان خود بود و قرآن مشهور و عظیم دروازه قرآن شیراز که اکنون در موزه شیراز نگهدای می‌شود، به خط اوست.

گوهرشاد خاتون بانی آثار معماری فراوانی شد و کوشید تا با بهره‌گیری شایسته از موقعیت خود و نیز با تمسک به باورهای مذهبی و علائق عمومی، آن آثار را تبدیل به موزه‌ها و نمایشگاه‌هایی ماندگار از آثار هنری و هنرمندان زمان خود کند. در مسجد گوهرشاد مشهد و هرات، مدرسه خرگرد خواف، مدرسه هرات، سفیدگنبد تربت جام، و دیگر مساجد و مدارس و مصلاها و بناهای عام‌المنفعه‌ای که او بنیان نهاد، شماری از برجسته‌ترین صنعتگران و هنرمندان زمان خود دعوت به همکاری شدند تا از آنان «نقشی بماند به یادگار». صنعتگران و هنرمندانی در رشته‌های معماری، مقرنس‌سازی، کاشیکاری، آجرکاری، خوشنویسی، کتیبه‌نویسی، نقاشی، تذهیب‌کاری و امثال آنها که همگی زیر نظر برجسته‌ترین معمار آن دوره یعنی استاد قوام‌الدین شیرازی فعالیت می‌کردند.

دربار و پایتخت شاهرخ تیموری در شهر هرات به واسطه دانایی و فراست گوهرشاد، به نگین درخشان فعالیت‌های فرهنگی و هنری و ادبی و توسعه و رونق اجتماعی تبدیل شد و یکی از مهم‌ترین رستاخیزهای فرهنگی مشرق‌زمین در آنجا رقم خورد. رستاخیزی که چنانکه انتظار می‌رفت، دیری نپایید.

شوهر و یک پسرش می‌میرند و چندی بعد، الغ‌بیک، آن پسر دانش‌پرور و دانشمند نیز در توطئه‌های درون دربار کشته می‌شود. گوهرشاد تنها و بدون پشتیبان می‌ماند. چونان روزهایی که دختری در خانه پدری بود و هنوز کاری را آغاز نکرده بود. توطئه‌ها و دسیسه‌ها علیه او بالا می‌گیرد تا در نهایت او را در روز یکشنبه نهم رمضان سال ۸۶۱ هجری قمری برابر با هجدهم مرداد ۸۳۶ هجری شمسی و در سن هشتاد سالگی در جریان قیام میرزا ابوالقاسم بابر در دوره سلطنت سلطان ابوسعید به دستور آن پادشاه در شهر هرات به قتل می‌رسانند و در کنار قبر فرزندش شاهزاده بایسنقرمیرزا و همسرش سلطان شاهرخ تیموری در مجموعه مدرسه و مسجد گوهرشاد هرات به خاک سپرده می‌شود. این قتل نقطه پایانی بر یک خیزش بزرگ فرهنگی بود که می‌توانست موجبات رشد و توسعه ایران‌زمین را به همراه داشته باشد و مانع از عقب‌افتادگی‌های بعدی شود. اما به سرنوشت محتومی گرفتار شد که درخور کفایت آحاد همین جوامع است. گوهرشاد دستمزد و پاداش و قدردانی خود را دریافت کرد. پاداشی که در طول تاریخ بارها و بارها تکرار شده و تاریخ بخوبی می‌داند کسی که خود را وقف بالندگی و اعتلای این جامعه کند چه سرنوشت و پاداشی در انتظارش است: قتل خود و خانواده‌اش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.