تحریر بابلی کتیبه داریوش
در بیستون
ترجمه رضا مرادی غیاثآبادی
بر اساس ترجمه انگلیسی کینگ و تامپسون و مقایسه با دادههای جدیدتر پییر لوک و م.آ.داندامایف
متداول است که در ارجاع به
کتیبه داریوش در بیستون به مفاد دلپذیر آن بسنده شود و بخشهای ضدانسانی آن عامداً
نادیده انگاشته و کتمان شود. در اینجا متن کامل تحریر بابلی (اَکَدی) این کتیبه که
در بردارنده تلفات و فجایع انسانی سال نخست پادشاهی داریوش از زبان خودش است، ارائه
میگردد:
کتیبه داریوش در بیستون به
سه زبان فارسی باستان، عیلامی و بابلی نگاشته شده و رونویسهای دیگری از آن به زبان
آرامی در بابل و مصر پیدا شده است. این کتیبه سهزبانه که به فرمان داریوش یکم (بزرگ)
هخامنشی نوشته شده، در بردارنده شرح قیامهایی است که در سال نخست پادشاهی او در سرزمینهای
تابعه حکومت هخامنشی رخ داده و داریوش آنها را سرکوب کرده است.
تحریر بابلی کتیبه بیستون-
از دید ناظر- در سمت چپ سنگنگاره و بر دو طرف صخرهای به عرض متوسط ۳.۸ متر و ارتفاع
متوسط ۳.۵ متر در ۱۱۲ سطر نوشته شده و ترجمه بندهای ۱ تا ۶۹ از مجموع ۷۶ بند تحریر
فارسی باستان (از ابتدا تا پایان بند نوزدهم از ستون چهارم) را در بر میگیرد. یک بند
پایانی ستون چهارم و نیز تمامی شش بند ستون پنجم تحریر فارسی باستان فاقد تحریر بابلی
هستند.
تحریر بابلی این کتیبه در
قیاس با تحریرهای فارسی باستان و عیلامی، در برخی موارد دارای جزئیات بیشتری است و
برای مثال، آمار کشتهشدگان و اسیران هر سرکوب در آن ثبت شده است. این آمار در نسخههای
آرامی نیز دیده شده است.
به موجب این کتیبه، داریوش
در سال نخست پادشاهی خود چندین قیام داخلی علیه حاکمیت هخامنشیان (و نه حمله خارجی)
را با کشتن ۳۸.۰۰۰ تن از مادها (در دو نوبت) ۵.۵۰۰ تن از مروزیان، ۵۰.۰۰۰ تن از پارسیان
(در چهار نوبت) و بسیاری مردمان دیگر، سرکوب کرده و در مجموع حدود ۱۲۰۰۰۰ نفر را کشته،
۲۸٫۰۰۰ نفر را به اسارت گرفته، گوش و بینی و زبان عدهای را بریده و چشمشان را از حدقه
در آورده، تیر در ماتحت آنان فرو کرده و یا آنان را مطابق با شکنجههای داریوشی بر
روی تیرهای تیز نشانده است. داریوش مکرراً تکرار میکند که: «ما همه آنان را کشتیم
و هیچکس را زنده نگذاشتیم». چنین حجم عظیمی از کشتارها نشاندهنده اینست که قیامهایی
که برای رهایی از سلطه هخامنشیان بر پا شده بود، شکل جنبشهای گسترده مردمی به خود
گرفته بودهاند و میتوان اعمال داریوش را مصداقی از نسلکشی برای بقای حاکمیت دانست.
ترجمهای که نگارنده از این
تحریر به دست میدهد، بر اساس ترجمه انگلیسی کینگ و تامپسون و با مقایسه با دادههای
جدیدتر پییر لوکوک و م. آ. داندامایف انجام پذیرفته است (بنگرید به فهرست منابع).
ترجمه فارسیِ تحریر بابلیِ
کتیبه داریوش در بیستون
بند ۱) من «داریاموش» (داریوش)،
شاه، پسر «اوشْتاسْپَه» (ویشتاسپ)، «اَهَمَنیش» (هخامنشی)، شاه شاهان، پارسی، شاه
«پَرسو» (پارس).
بند ۲) داریوششاه گوید: پدر
من اوشتاسپه، پدر اوشتاسپه «اَرشام»، پدر اَرشـام «اَریَهرَمـنَـه»، پدر اریهرمنه
«چِشپِش»، پدر چشپش «اَهَمنیش» است.
بند ۳) داریوششاه گوید: ما
دودمان خود را هخامنشی مینامیم. ما از دیرباز از بزرگان بودهایم. از دیرباز دودمان
ما شاه شاهان بودهاند.
بند ۴) داریوششاه گوید: هشت
تن از دودمان ما پیش از من شاه بودند. من نهمین آنها هستم. نُه شاه از دودمانی جاودان.
بند ۵) داریوششاه گوید: من
با حمایت «اورَمازدَه» (اهورامزدا) شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
بند ۶) داریوششاه گوید: اینست
سرزمینهایی که به بخشایش اهورامزدا مطیع من هستند و من در این سرزمینها شاه هستم:
«پَرسو» (پارس)، «عِلَمَت/ اِلَمَت» (خوزیه/ عیلام)، «بابیلیم» (بابل)، «آشور»، «عَرَبی/
اَرَبی» (عربیه)، «میصیر» (مصر)، «دریانشینان»، «سَپَردو» (سارد/ لیـدی)، «یَمَنو»
(ایونیه/ یونان)، «اومانمَندَه» (ماد)، «اوراشتو» (اورارتو/ ارمنیه)، «کَتپَتوکَه»
(کاپادوکیه)، «پَرتو» (پارت)، «زَرَنگَه» (زَرَنگ/ سیستان)، «اَرییمو» (هرات/ آریان)،
«هومَریزمَه» (خوارزم)، «بَهتَر» (بلخ/ باکتریا)، «سوگدو» (سُغد)، «پَروپَرَاِسَنَه»
(نام دیگری برای قندهار)، «گیمیری» (سکا)، «سَتَگوئو» (شاید هفترود/ پنجاب)، «اَروهَتی»
(آراخوزی/ رُخَـج/ شاید ناحیه علیای رود هیرمند)، «مَک» (مَکا/ مُـکران/ جنوب بلوچستان).
روی هم ۲۳ سرزمین.
بند ۷) داریوششاه گوید: اینست
سرزمینهایی که خود را پیرو من میخوانند. بخواست اهورامزدا به فرمان من هستند و خراج
میدهند. آنچه آنان را گفتم، چه در شب و چه در روز انجامش دادند.
بند ۸) داریوششاه گوید: در
این سرزمینها هر آن مردی که شایسته بود، او را پاداش دادم و هر آن کس که پیمانشکن
بود؛ او را سخت گوشمال کردم. بخواست اهورامزدا، قانون خود را در این سرزمینها جاری
کردم. همانگونه که به آنان گفتم، همانگونه انجام دادند. چه شب و چه روز.
بند ۹) داریوششاه گوید: اهورامزدا
این شاهی را به من داد. اهورامزدا مرا یاری داد تا این پادشاهی را استوار سازم. بخواست
اهورامزدا این پادشاهی را گرفتم.
بند ۱۰) داریوششاه گوید:
این است آن کارهایی که پس از آنکه به یاری اهورامزدا شاه شدم، به انجام رساندم: پسر
«کورَش» (کورُش)، شاه پارس، شاه سرزمینها،
به نام «کَمبوزیَه» (کمبوجیه) از دودمان ما در اینجا شاه بود. این کمبوجیه برادری
داشت به نام «بَرزیَه» (بَردیا) که با کمبوجیه از یک مادر و از یک پدر بودند. آنگاه
کمبوجیه این بردیا را کشت. هنگامیکه کمبوجیه بردیا را کشت؛ مردم نمیدانستند که بردیا
کشته شده است. سپس کمبوجیه به مصر رفت. هنگامی که کمبوجیه با سپاه خود رهسپار مصر شد؛
مردمان به بدکرداری گراییدند و در سرزمینها، در پارس، در ماد، در بابل، و در دیگر
سرزمینها دروغ فراوان شد. (منظور از دروغ و بدکرداری، قیام علیه حکومت هخامنشی است).
بند ۱۱) آنگاه «گومَتو» (گَئومات)
مُغ از سرزمین ماد در «پیشیحومَدو» (پَئیشییا اووادا) و کوهی بنام «اَرَکَدری» شورش
کرد. آنگاه که او شورش کرد، ۱۴ روز از ماه «آدارو» (وییَخنَه) گذشته بود. او به سپاه/
مردم؟ به دروغ میگفت که من بردیا پسر کورش برادر کمبوجیه هستم. سپس همه سپاهیان یاغی
شدند و از کمبوجیه به سوی او رفتند. هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمینها. او شاهی
را برای خود ربود. آنگاه که او شاهی را به دست گرفت، ۹ روز از ماه «دُئوزو» (گَـرمَـپَدَه)
گذشته بود. پس از آن کمبوجیه به مرگِ خودش درگذشت.
بند ۱۲) داریوششاه گوید:
این پادشاهی که مُغ گَئومات از کمبوجیه گرفت، از ابتدا از آن ما و دودمان ما بود. مُغ
گَئومات، پادشاهی پارس، ماد، بابل و دیگر سرزمینها را از آن خود کرد. او شاه شد.
بند ۱۳) داریوششاه گوید:
هیچ مردی، نه پارسی، نه مادی، نه بابلی، نه هیچکس در سرزمینها، و نه کسی از دودمان
ما نبود که شاهی را از دست مُغ گَئومات بازپس گیرد. مردم از او بسیار میترسیدند چرا
که او کسانی که بردیا را از پیش میشناختند، میکشت. از آن روی مردم را میکشت که هیچکس
نداند من بردیا پسر کورش نیستم. هیچکس در امان نبود، هیچکس حرفی نمیزد. تا اینکه من
سر رسیدم. آنگاه من از اهورامزدا یاری خواستم. اهورامزدا مرا یاری داد. با حمایت اهورامزدا
و در آن هنگام که ۱۰ روز از ماه «تَشریتو» (باگَیادَئیش/ باگَیادی/ بَغَیادی) گذشته
بود، من با چند تن از بزرگان، مُغ گَئومات و بزرگان همراه او را کشتم. در شهر «سیکَموبَتیع» در ناحیه «نیسَئَه» (نسا) در ماد. در آنجا او را
کشتم. شاهی را از او پس گرفتم. بخواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا پادشاهی را
به من داد.
بند ۱۴) داریوششاه گوید:
پادشاهیای را که از دودمان ما گرفته شده بود؛ دگر باره بر پای کردم. چنان در جایش
استوار نمودم که پیش از این بود. آیینها/ معابد خدایان را که مُغ گَئومات از میان
برده بود، برقرار کردم. من رمههای بزرگ و چارپایان کوچک و کارگران زمین/ بردههایی
را که مُغ گَئومات از سپاه/ مردم گرفته بود، به آنان بازگرداندم. من سپاه/ مردم را
در جایشان استوار نمودم. هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمینها را. من آنچه را که به
تاراج رفته بود؛ به همانگونه که پیش از آن بود، باز پس گرداندم. این کاری بود که من
بخواست اهورامزدا انجام دادم. من کوشیدم که خانه/ کاخ/ دودمان خود را در جای خود استوار
نمایم؛ همانگونه که پیش از این بود. من بخواست اهورامزدا، چنان کوشیدم تا توانستم نگذارم
مُغ گَئومات خانه/ کاخ/ دودمان ما را تباه کند.
بند ۱۵) داریوششاه گوید:
اینست آنچه که پس از شاهی انجام دادم، چنانکه پیش از من بود.
بند ۱۶) داریوششاه گوید:
پس از آنکه من مُغ گَئومات را کشتم؛ مردی به نام «اَشینَه» (آثرینَه) پسر «اوپَدَرمَه»،
یک عیلامی، در خوزیه/ عیلام شورش کرد. او به مردم میگفت: من در خوزیه شاه هستم. سپس
خوزیان عیله من شورشی شدند و به سوی آثرینَه رفتند. او در خوزیه شاه شد. همچنین مردی
بابلی به نام «نیدینتوئیلوبِل» (نَدیتَبَئیرَه/ نیدینتوبِل) پسر «کینزِر» در بابل شورش
کرد. او مردم را چنین میفریفت که من «نَبوکودوریاوصور» (نَبوکُدرَچَرَه/ نَبوکَدنَصَر/
بختالنصر پسر «نَبونَئید» (نَبونَئیتَه/ نَبونید) شاه بابل هستم. سپس همه مردم بابل
به سوی او رفتند. بابل نافرمان شد و او پادشاهی را در بابل به دست گرفت.
بند ۱۷) داریوششاه گوید:
سپس من پیکی به خوزیه فرستادم. آثْرینَه بسته به نزد من آورده شد. من او را کشتم.
بند ۱۸) داریوششاه گوید:
آنگاه من به سوی نَدیتَبَئیرَه که خود را نَبوکَدنَصَـر میخواند؛ به بابل رهسپار
شدم. سپاه نَدیتَبَئیرَه در ساحل «دیقلَت» (تیگْرَه/ دجله) بود. در سراسر دجله انبوه
شده بودند. آنگاه من سپاهیان را با اسبها و شتران سوار بر قایقهایی از مَشکهای باد
شده کردم و از دجله گذشتیم. در آنجا سپاه نَدیتَبَئیرَه را شکست دادم. آنگاه که نبرد
کردیم، ۲۶ روز از ماه «کِسلیمو» (آثْرییادییَه) گذشته بود. ما همه آنان را کشتیم
و هیچکس را زنده نگذاشتیم.
بند ۱۹) داریوششاه گوید:
آنگاه من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسیده بودم که نَدیتَبَئیرَه که خود را نَبوکَدنَصَر
شاه بابل مینامید، با سپاه خود به شهر «زَزَنو» (زازانَـه) در نزدیکی «پورَتو» (اوفْراتو/
فرات) رسید تا با من نبرد کند. پس ما نبرد کردیم. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا
من سپاه نَدیتَبَئیرَه را سخت شکست دادم. آنان به سوی رودخانه گریختند و رودخانه آنان
را با خود برد. ما در روز ۲ از ماه «تِبِتو» (اَنامَکَه) نبرد کردیم. ما همه آنان را
کشتیم و هیچکس را زنده نگذاشتیم.
بند ۲۰) داریوششاه گوید:
پس از این نَدیتَبَئیرَه با چند تن از سربازانش بر پشت اسب گریخت و به بابل رفت. آنگاه
من به یاری اهورامزدا به بابل رفتم. بخواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم و هم نَدیتَبَئیرَه
را. پس از آن، تیر در ماتحتِ نَدیتَبَئیرَه و بزرگان همراه او کردم. من همه آن ۴۹ نفر
را کشتم. این کاری است که در بابل کردم.
بند ۲۱) داریوششاه گوید:
آنگاه که من در بابل بودم؛ این سرزمینها بر من شورشی شدند: پارس، خوزیه، ماد، آشور،
مصر، پارت، «مَرگوع» (مَرگوش/ مرو)، ثَتَگوش و سکا.
بند ۲۲) داریوششاه گوید:
مردی به نام «مَرتییَه» پسر «شینشَهریش» (چِچِخْرائیش) از شهر «کوگونَکَه» (کوگَنَکا)
در پارس بود. او در خوزیه شورش کرد و به مردم میگفت که من «ایمَنیشو» (ایمَنیش) شاه
خوزیه هستم.
بند ۲۳) آن هنگام من در نزدیکی
خوزیه بودم. خوزیان از من ترسیدند. آن مَرتییَه را که سر دسته آنان بود؛ گرفتند و
من او را به دست خودم کشتم.
بند ۲۴) داریوششاه گوید:
مردی مادی به نام «پَرومَرتیش» (فْرَوَرتیش) در ماد برخاست و به مردم به دروغ گفت که
من «هَشَتریتی» (خْشَثریتَه) از دودمان «اومَکوئیشتَر» (اووَخْشْتْرَه/ هُوَخشَتَرَه)
هستم. سپس سپاهیان مادی که در تختگاه بودند، بر من شوریدند و به سوی فْرَوَرتیش رفتند.
او در ماد شاه شد.
بند ۲۵) سپاه پارسی و مادیِ
زیر فرمان من، کمشمار بود. پس از آن من سپاهی به سرزمین ماد فرستادم. فرماندهی آنان
را به یک نفر پارسیِ پیرو من به نام «اومیدَرنَع» (ویدَرنَه) سپردم. به آنان گفتم بروید
و سپاه ماد را که خود را از من نمیداند، در هم بشکنید. آنگاه ویدرنه با سپاهیانش رهسپار
سرزمین ماد شدند. هنگامی که به ماد رسید؛ در شهری به نام «مَروع» (ماروش) در ماد، با
مادان نبرد کرد. آن کسی که سرکرده مادان بود، در آن زمان در آنجا نبود. اهورامزدا مرا
یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را در هم شکست. آنگاه که
این نبرد آغاز گردید، ۲۷ روز از ماه «تِبِتو» (اَنامَکَه) گذشته بود. آنان ۳۸۲۷ نفر
(در نسخه آرامی: ۵۸۲۷ نفر) را کشتند و ۴۳۲۹ نفر را زنده اسیر کردند. پس از این، ویدرنه
دست به نبرد دیگری در سرزمین ماد نزد. سپس سپاه من در سرزمینی به نام «هَمبَنو» (کَپَدَه/
کَمپَندَه) در ماد، برای من درنگ کردند تا که من به ماد رسیدم.
بند ۲۶) داریوششاه گوید:
یک ارمنیِ پیرو من به نام «دَدَرشو» (دادَرشیش/ دادَرشی) را به ارمنیه فرستادم و او
را چنین گفتم که برو و سپاه شورشیانی که خود را از من نمیدانند، درهم شکن. پس از آن
دادَرشی رهسپار شد. آنگاه که او به ارمنیه رسید؛ شورشیان گرد آمدند تا برای نبرد با
دادَرشی پیش آیند. در دهی به نام «زوزَو» (زوزَهیَه/ زوزَه) در ارمنیه نبرد کردند.
اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را شکست داد.
آنگاه که نبرد درگرفت، ۸ روز از ماه «اَیارو» (ثورَواهَرَه) گذشته بود. (ادامه در نسخه
آرامی: ۸۲۷ نفر را کشتند و . . . نفر را زنده اسیر کردند).
بند ۲۷) شورشیان برای نبردی
دیگر گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشی شوند. آنان در دژ «تیگرَه» در ارمنیه نبرد
کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را
درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ۱۸ روز از ماه اَیارو (ثورَواهَرَه) گذشته بود.
۵۴۶ نفر (در نسخه آرامی: ۵۰۴۶ نفر) از آنان را کشتند و ۵۲۰ نفر را زنده اسیر کردند.
بند ۲۸) شورشیان برای یک نبر
دیگر گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشی شوند. آنان در دژ «هویَوْ» (اویَما) در ارمنیه
نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان
را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ۹ روز از ماه «سیمانو» (ثائیگَرچیش/ ثایگَرچی)
گذشته بود. ۴۷۲ نفر از آنان را کشتند و . . . نفر را زنده اسیر کردند. پس از این دادَرشی
کار دیگری نکرد و برای من درنگ کرد تا اینکه من به ماد رسیدم.
بند ۲۹) داریوششاه گوید:
سپس یک پارسیِ پیرو من به نام «اومیسی» (وَئومیسَه/ وَهومیسَه) را به ارمنیه فرستادم
و او را چنین گفتم که برو و سپاه شورشیانی که خود را از من نمیدانند، درهم شکن. پس
از آن وَئومیسَه رهسپار شد. آنگاه که او به ارمنیه رسید، شورشیان گرد آمدند تا برای
نبرد با وَئومیسَه پیش آیند. در سرزمینی به نام «ایزَلا» نبرد کردند. اهورامزدا مرا
یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را شکست داد. آنگاه که نبرد
درگرفت، ۱۵ روز از ماه تِبِتو (اَنامَکَه) گذشته بود. ۲۰۳۴ نفر از آنان را کشتند.
بند ۳۰) برای دومین بار شورشیان
گرد آمدند تا رهسپار نبرد با وَئومیسَه شوند. آنان در سرزمین «اوتیاری» (اَئوتییارَه)
در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه
شورشیان را نابود کرد. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ماه اَیارو (ثورَواهَرَه) رو به
پایان بود. ۲۰۴۵ نفر از آنان را کشتند و ۱۵۵۸ نفر را زنده اسیر کردند. پس از این وَئومیسَه
نبرد دیگری نکرد و در ارمنیه برایم درنگ کرد تا اینکه من به ماد رسیدم.
بند ۳۱) داریوششاه گوید:
پس آنگاه من از بابل در آمده و به ماد رفتم. آنگاه که به ماد رسیدم؛ فْرَوَرتیش که
خود را شاه ماد و از خاندان هوخشتره نامیده بود، با سپاه خود به شهر «کُدُرُش» در ماد
در آمد تا با من نبرد کند. سپس ما نبرد کردیم. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا
من به سختی سپاه فْرَوَرتیش را شکست دادم. آنگاه که نبرد کردیم، ۲۵ روز از ماه «نیسانو»
(اَدوکَنَئیشَه) گذشته بود. ما ۳۴۴۲۵ نفر از آنان را کشتیم و ۱۸۰۱ نفر را زنده اسیر
کردیم.
بند ۳۲ سپس فْرَوَرتیش با
سواران کمی گریخت و به سرزمین «رَگَع» (رَگا/ رَغا/ ری) در ماد روانه شد. آنگاه من
سپاهی به دنبالش فرستادم. آنان فْرَوَرتیش و همراهان او را دستگیر کردند و به نزد آوردند.
من بینی، گوشها و زبان او را بریدم و یک چشم او را در آوردم. او دستبسته بر دروازه
نگاه داشته شد و همه سپاه/ مردم؟ او را دیدند. سپس در «اَگَمَتَنو» (هَگْمَتانَه/
اکباتان/ همدان) تیر در ماتحت او کردم. آنگاه ۴۷ نفر از بزرگان همراه او را کشتم. سر
آنان را بر کنگرههای دژی در هَگْمَتانَه قطع کردم.
بند ۳۳) مردی به نام «شیترَنتَهمَه»
(چیثْرَتَخمَه) از «سَگَرتَه» (اَسَگَرتی/ ساگارتی) بر من نافرمان شد. او چنین به مردم
میگفت که من در اَسَگَرتی شاه هستم. از دودمان هُوَخشَتَرَه هستم. آنگاه من سپاه پارسی
و مادی را فرستادم. یک مادیِ پیرو من به نام «تَخمَسپادَه» را سردار آنان کردم. به
آنان چنین گفتم که بروید و این سپاه شورشی را که خود را از من نمیداند؛ در هم شکنید.
آنگاه تَخمَسپادَه با سپاه رهسپار شد و با چیثْرَتَخمَه نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری
داد. بخواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشی را فرو کوبید. در روز پنجم از ماه تشریتو (باگَیادَئیش/ باگَیادی/ بَغَیادی) نبرد کردند.
او چیثْرَتَخمَه را گرفت و به نزد من آورد. سپس من بینی و زبان و گوشهای او را بریدم
و یک چشم او را در آوردم. او دستبسته بر دروازه نگاه داشته شد و همه سپاه/ مردم؟ او
را دیدند. پس از آن، در «اَربَئیل» (اَربَئیرا/ اربیل) تیر در ماتحت او کردم. کل کشتهها
و اسرای شورشی ۴۴۷ نفر بودند.
بند ۳۴) داریوششاه گوید:
اینست کاری که من در ماد انجام دادم.
بند ۳۵) داریوششاه گوید:
پارت و «وَرکانَه» (هیرکانی/ گرگان) بر من شوریدند و خودشان را وفادار به فْرَوَرتیش
خواندند. پدرم ویشتاسپ در پارت بود. سپاهیان او را رها کرده و به فرورتیش پیوستند.
آنگاه ویشتاسپ با سپاهی که وفادارش بود، رهسپار شد. در شهری پارتی به نام «ویشپَه
اوزاتیش» نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه شورشی
را به سختی درهم شکست. آنگاه که آنان به نبرد آغازیدند، ۲۲ روز از ماه اَدارو (وییَخنَه)
گذشته بود. ۶۳۴۶ نفر از آنان را کشتند و ۴۳۴۶ نفر را زنده اسیر کردند.
بند ۳۶) داریوششاه گوید:
سپس من سپاه پارسی وفادار را از ری به نزد ویشتاسپ فرستادم. چون این سپاه به نزد ویشتاسپ
فرا رسید؛ ویشتاسپ این سپاه را برگرفت و رهسپار شد. در شهری پارتی به نام «پَتیگرَبَنا»
با شورشیان به نبرد شد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا ویشتاسپ به سختی
سپاه شورشگران را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، از ماه «دُئوزو» (گَرمَپَدَه/
گَرماپَد) ۱ روز گذشته بود. ۶۵۷۰ نفر را کشتند و ۴۱۹۲ نفر را زنده اسیر کردند. ۸۰ نفر
از سرکردگان و بزرگان همراه او را هم کشتند.
بند ۳۷) داریوششاه گوید:
سپس آن سرزمین از آنِ من شد. این است آن کاری که من در پارت انجام دادم.
بند ۳۸) داریوششاه گوید:
سرزمینی به نام مَرگوع (مَرگوش/ مرو) بر من شورید. مردی از مرو به نام «پَرَدَه» (فْرادَه)
را به سرداری برگزیدند. سپس من یک پارسیِ پیرو خودم به نام دَدَرشو (دادَرشیش/ دادَرشی)،
که شهربان بلخ بود را به رویارویی با او فرستادم و او را چنین گفتم که برو و سپاهی
که خود را از من نمیداند، درهم شکن. پس از آن دادَرشی با سپاه رهسپار شد و با مروزیان
نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی آن سپاه شورشیان
را شکست داد. آنگاه که نبرد درگرفت، ۲۳ روز از ماه «کیسیلیمو» (آثْرییادییَه/ آثْریاد)
گذشته بود. او فراده و ۴۶ نفر بزرگان همراه او را کشت. او . . . نفر (در نسخه آرامی:
۵۵۲۴ نفر) را کشت و ۶۵۷۲ نفر را زنده اسیر کرد.
بند ۳۹) داریوششاه گوید:
سپس آن سرزمین از آنِ من شد. این است آن کاری که من در بلخ و در مرو انجام دادم.
بند ۴۰) داریوششاه گوید:
مردی پارسی به نام «اومیزدَتو» (وَهیَزداتَه) در شهر «تَرمَه» (تارَوا) در سرزمین
«یوتیَه» (یَئوتییا) در پارس میزیست. او در پارس آشوب برپا کرد. او چنین به مردم
میگفت که من بردیا پسر کورش، شاه سرزمینها، هستم. سپس همه سپاه پارس که پیش از این
در کاخ بابل بودند و از «اَنزان» (انشان) و «یَـدا/ یَـدایا؟» آمده بودند، بر من شوریدند
و به سوی وَهیَزداتَه رفتند. او در پارس شاه شد.
بند ۴۱) داریوششاه گوید:
آنگاه من سپاه دیگری از پارسیان، آن تعداد اندکی که علیه من شورش نکرده بودند، و نیز
سپاه ماد را به پارس گسیل داشتم. یک پارسی پیرو خودم به نام «ارتَهمَرزیَه» (اَرتَهوَردیَه)
را سردار آنان در پارس کردم. دیگر سپاهیان پارسی به دنبال من، روانه ماد شدند. سپس
اَرتَهوَردیَه با سپاه خود رهسپار پارس شد. آنگاه که او به شهری به نام «رَخا» در
پارس فرا رسید؛ در آنجا آن وَهیَزداتَه که خود را بردیا پسر کورش مینامید، با سپاه
خود برای نبرد با اَرتَهوَردیَه در آمد. سپس به نبرد شدند. اهورامزدا مرا یاری داد.
بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه وَهیَزداتَه را که میگفت من بردیا هستم، درهم
شکست. آنگاه که نبرد در گرفت، ۱۲ روز از ماه اَیارو (ثورَواهَرَه) گذشته بود. ۴۴۰۴
نفر (در نسخه آرامی: ۳۵۴۰۴ نفر) از آنان را کشتند و . . . نفر از آنان را زنده اسیر
کردند.
بند ۴۲) سپس وَهیَزداتَه با
سواران کمی گریخت و به پیشیحومَدو (پَئیشییا اووادا) رفت. در آنجا سپاهی را آماده
ساخت و بار دیگر رهسپار شد تا با اَرتَهوَردیَه نبرد کند. در کوهی به نام «پَرگَه»
در پارس به نبرد شدند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه
وَهیَزداتَه را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان آغاز شد، ۵ روز از ماه دُئوزو (گَرمَپَدَه/
گرماپَد) گذشته بود. وَهیَزداتَه و همدستان برجسته او را دستگیر کردند. ۶۲۴۶ نفر از
آنان را کشتند و ۴۴۶۴ نفر از آنان را زنده اسیر کردند. آنان وهیزداته و بزرگان همراه
او را به زندان انداختند.
بند ۴۳) داریوششاه گوید:
سپس من در شهری به نام «اووادَئیچَیَه» در پارس، تیر به ماتحت وَهیَزداتَه و وفاداران
اصلی او فرو کردم و ۵۲ نفر از آنان را کشتم.
بند ۴۴) داریوششاه گوید:
این است آنچه که به دست من در پارس انجام شد و آنگاه این سرزمین از آن من شد.
بند ۴۵) داریوششاه گوید:
آن وَهیَزداتَه که خود را بردیا پسر کورش میخواند، سپاهی به اَروهَتی (آراخوزی/ رُخَج)
گسیل داشت و به مردی که سردارش بود فرمان داد تا علیه یک پارسی به نام «اومیمَنَع»
(ویوانَه)- بنده من و شهربان آراخوزی- برود و سپاهی که خود را از آنِ داریوش میداند،
درهم شکند. سپس آن سپاهی که وَهیَزداتَه گسیل داشته بود؛ رهسپار شد تا با ویوانَه به
نبرد درآید. آنان در دژی به نام «کاپیشَکانیش» نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد.
بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشگران را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان
درگرفت، ۱۳ روز از ماه تِبِتو (اَنامَکَه) گذشته بود. کل کشتهها و اسرای سپاهی که
وهیزداته فرستاده بود . . . (در نسخه آرامی: آنان ۴۵۷۹ نفر را کشتند و . . . نفر را
زنده اسیر کردند).
بند ۴۶) پس از آن دگرباره
شورشیان گرد آمدند و رهسپار نبرد با ویوانَه شدند. در سرزمینی به نام «گَندَتَمَکی»
در «سُتغیدی» نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی
سپاه شورشیان را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان درگرفت، ۷ روز از ماه اَدارو (وییَخنَه)
گذشته بود. کل کشتهها و اسرای سپاهی که وهیزداته فرستاده بود، ۴۵۷۹ نفر بود (در نسخه
آرامی: ۴۵۷۹ نفر را کشتند و ۳۷۶۰ نفر را زنده اسیر کردند).
بند ۴۷) پس از آن، مردی که
سردار آن سپاهی بود که از سوی وَهیَزداتَه گسیل شده بود؛ با اندک سوارانی گریخت. او
به راه افتاد و از نزدیکی شهری به نام «اَرشادا» در آراخوزی گذشت. آنگاه ویوانَه با
سپاهی به دنبال آنان رفت. در آنجا او را گرفت و کشت. و نیز مردانی که از همدستان برجستهاش
بودند را کشت. کل کشتهها و اسرایی که سپاه من کشت و گرفت . . . بودند.
بند ۴۸) داریوششاه گوید:
آنگاه این سرزمین از آنِ من شد. این است آنچه در سُتغیدی و آراخوزی به دست من انجام
شد.
بند ۴۹) داریوششاه گوید:
هنگامی که من در پارس و ماد بودم؛ بابلیان دوباره بر من شوریدند. مردی ارمنی به نام
«اَرَحو» (اَرخَه) پسر «هَلدیتَه» در سرزمینی به نام «دوبالَه» در اور، در بابل شورش
کرد. در آنجا چنین به مردم دروغ میگفت که من نَبوکُدرَچَرَه (نَبوکَدنَصَر/ بختالنصر)
پسر نَبونَئید (نَبونَئیتَه/ نَبونید) هستم. آنگاه بابلیان بر من نافرمان شدند و به
سوی آن اَرخَه رفتند. او بابل را گرفت. او شاه بابل شد.
بند ۵۰) پسآنگاه من سپاهی
به بابل گسیل داشتم. یک پارسیِ پیرو خودم به نام «ویدَفَرنَه» را به سرداری آنان برگزیدم
و به آنان چنین گفتم که بروید و آن سپاه شورشی بابلی را که نمیخواهد خود را از آنِ
من بداند؛ درهم شکنید. پس ویدَفَرنَه با سپاهی به بابل روانه شد. اهورامزدا مرا یاری
داد. بخواست اهورامزدا، ویدَفَرنَه جمعیت شورشگر بابل را شکست داد و آنان را دستگیر
کرد و بیاورد. ۲۲ روز از ماه «اَرَهسَمنَه» (وَرکَزَنَـه) گذشته بود که نبرد آغاز شد
و اَرخَه که خود را به دروغ نبوکدنصر پسر نبونید مینامید و مردانی که همدستان برجسته
او بودند، دستگیر شدند. من فرمان دادم آن اَرخَه و مردانی که همدستان برجستهاش بودند
را روی تیرهای نوکتیز بنشانند. آنگاه در بابل تیر به ماتحت ارخه و وفاردان اصلی او
فرو شد. کل کشتهها و اسرای سپاه ارخه ۲۴۷۹ نفر بودند.
بند ۵۱) داریوششاه گوید:
این است آن کاری که من در بابل انجام دادم.
بند ۵۲) داریوششاه گوید:
این است آنچه که من بخواست اهورامزدا در همان یک سالِ پس از پادشاهی انجام دادم.
۱۹ نبرد کردم. بخواست اهورامزدا من آنان را شکست دادم و آنان را دستگیر کردم.
یک مُغ به نام گَئومات بود.
او به دروغ چنین گفت: “من بردیا پسر کورش شاه پارس هستم.” او پارس و ماد را شوراند.
یک خوزی به نام آثْرینَه بود.
او به دروغ چنین گفت: “من شاه خوزیه (عیلام) هستم.” او خوزیه را شوراند.
یک بابلی به نام نَدیتَبَئیرَه
بود. او به دروغ چنین میگفت “من نَبوکُدرَچَرَه (نَبوکَد نَصَر) پسر نَبونید شاه بابل
هستم.” او بابل را شوراند.
یک پارسی به نام مَرتییَه
بود. او به دروغ چنین میگفت: “من ایمَنیش شاه خوزیه (عیلام) هستم.” او خوزیه را شوراند.
یک مادی به نام فْرَوَرتیش
بود. او به دروغ چنین میگفت: “من خَشَثْریتَه از دودمان اووَخْشْتْرَه (هُوَخْشَتَرَه)
هستم.” او ماد را شوراند.
یک ساگاراتی بنام چیثْرَتَخمَه
بود. او به دروغ چنین میگفت: “من شاه ساگارتی هستم، از دودمان هوخشتره هستم.” او ساگارتی
را شوراند.
یک مروَزی به نام فْرادَه
بود. او به دروغ میگفت: “من شاه مرو هستم.” او مرو را شوراند.
یک پارسی به نام وَهیَزداتَه
بود. او به دروغ چنین میگفت: “من بردیا پسر کورش شاه پارس هستم.” او پارس را شوراند.
یـک ارمنی به نام اَرخَه بود.
او به دروغ چنین میگفت: “من نَبوکُدرَچَرَه (نَبوکَدنَصَر) پسر نَبونید هستم.” او
بابل را شوراند.
بند ۵۳) داریوششاه گوید:
اینان ۹ شاهی هستند که سپاه من با آنان نبرد کرد. آنان را گرفت، چه زنده و چه مرده.
در این جنگها، سپاه من سپاهیان آنان را در هم کوبید.
بند ۵۴) داریوششاه گوید:
این است سرزمینهایی که شوریدند. دروغ اینان را شورشی کرد و به مردم دروغ گفتند. آنگاه
اهورامزدا آنان را به دست من سپرد. اکنون آنان چنان رفتار میکنند که میل من است.
بند ۵۵) داریوششاه گوید:
تو که پس از این شاه خواهی شد؛ خود را با همه توان از دروغ پاس دار. اگر چنین میاندیشی
که سرزمین من در آسایش باشد؛ مرد دروغزن را سخت گوشمالی ده.
بند ۵۶) داریوششاه گوید:
این است آنچه که من کردم. بخواست اهورامزدا در همان یک سال کردم. تویی که از این پس
میآیی، این کتیبه را که روی سنگ نوشته شده و آنچه من کردهام را باور کن. مباد این
را دروغ انگاری.
بند ۵۷) داریوششاه گوید:
من سوگند اهورامزدا را میخواهم که آنچه من در همان یک سال کردم، راست است، نه دروغ.
بند ۵۸) داریوششاه گوید:
بخواست اهورامزدا و من، کارهای زیاد دیگری هم کرده شد که در این کتیبه سنگی نوشته نشده
است. از آن روی نوشته نشد، مبادا کسی که بعدها
این کتیبه سنگی را خواهد دید، آنچه من کردم را باور نکند و بگوید که این دروغ است.
بند ۵۹) داریوششاه گوید:
آنان که پیش از این شاه بودند؛ تا زنده بودند، چنان کار نکردند که به دست من و بخواست
اهورامزدا در همان یک سال کرده شد.
بند ۶۰) داریوششاه گوید:
اکنون آنچه را که من کردهام باور کن و به مردم سخن راست بگو. اینها را پنهان نکن.
ای کاش این سخنان را از سپاه/ مردم پنهان نکنی. اهورامزدا ترا بپاید و قرین رحمت او
باشی و فرزندانت بسیار باشد و روزهای عمرت دراز.
بند ۶۱) اگر این بیانیه را
پنهان داری و سخنان راستی را که در اینجا نوشته شده به دیگران نگویی؛ لعنت اهورامزدا
بر تو باد. باشد که فرزندی برایت نماند.
بند ۶۲) داریوششاه گوید:
این است آنچه من کردم. بخواست اهورامزدا در همان یک سال کردم. اهورامزدا مرا بپاید
و تمام خدایانی که هستند.
بند ۶۳) داریوششاه گوید:
اهورامزدا و تمام خدایانی که هستند؛ از آن روی مرا یاری دادند که من بدپیمان (بیوفا؟)
نبودم. دروغزن نبودم. شرور (زورگو؟) نبودم. نه من، نه خاندان من. به داد رفتار کردم.
نه بر توانا و نه بر ناتوان خشونت نورزیدم. مردی که با خانه (تختگاه/ مردم؟) من همراهی
کرد؛ او را نیک نواختم و آنکه زیان رسانید؛ او را سخت گوشمال دادم.
بند ۶۴) داریوششاه گوید:
تو که از این پس شاه خواهی شد؛ مردی را که دروغزن است یا آنکه شرور است را دوست مباش.
آنان را به سختی گوشمال ده.
بند ۶۵) داریوششاه گوید:
تویی که از این پس، این کتیبه و این نگارهها را میبینی؛ مبادا آنها را تباه سازی.
تا آنگاه که توان داری، آنها را در همینگونه نگاهدار.
بند ۶۶) اگر تو این کتیبه
سنگی و یا این نگارهها را ببینی و آنها را تباه نکنی و تا هنگامی که ترا توانایی هست،
نگاهشان داری؛ اهورامزدا ترا بپاید. به تو نعمت ببخشد. بر تو رحمت آورد. فرزندان ترا
زیاد کند. روزهای عمرت را دراز کند. اهورامزدا ترا خوشبخت کند و سعادتمندی را برای
هر کاری که دوست داری، در دستهایت بگذارد.
بند ۶۷) اگر تو این کتیبه
سنگی و یا این نگارهها را ببینی و تباهشان کنی و تا هنگامی که توانایی داری، نگاهشان
نداری؛ اهورامزدا ترا لعنت کند. ترا دودمان نباشد و هر آنچه کنی، اهورامزدا آنرا براندازد
و از دستهایت جدا کند.
بند ۶۸) داریوششاه گوید:
هنگامی که من گَئوماتَـه مُغ که خود را بردیا مینامید، کشتم؛ اینان مردانی بودند که
در آن هنگام، آنجا بودند. این مردان در آن هنگام همکاری کردند و پیروان من بودند:
«ویدَفَرنَه» پسر «میشپَروع» (وایَسپارَه) پارسی؛ «اوتانَه» پسر «ثوخرَه» پارسی؛ «گُبریاس»
(گَئوبَرووَه) پسر «مَرَدونییَه» پارسی؛ «ویدَرنَه» پسر «بَگابیگنَه» پارسی؛ «بَگَبوکیشو»
(بَگَبوخشَه) پسر «زَتوئَه» (داتووَهیَه) پارسی؛ «اَردیمَنیس» (اَردومَنیش) پسر «اومَهکو»
(وَهَئوکَه) پارسی.
بند ۶۹) داریوششاه گوید:
تویی که پس از من شاه خواهی شد؛ این مردان و فرزندان این مردان را بپای.
منابع:
داندامایف، م. آ.، ایران در
دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه روحی ارباب، چاپ سوم، تهران، ۱۳۷۳.
لوکوک، پییر، کتیبههای هخامنشی،
ترجمه نازیلا خلخالی، زیرنظر ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۸۲.
مرادی غیاثآبادی، رضا، بیستون:
کتیبه داریوش بزرگ، چاپ سوم، تهران، ۱۳۸۳.
.Kent, Ronald G., Old Persian, Second Edition, New Haven, Connecticut, 1953
King,
L. W., and R., Thompson, The sculptures and inscription of Darius the Great on
the Rock of Behistûn in Persia : a new collation of the Persian, Susian and
Babylonian texts, London, Longmans, 1907.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.