چهارشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۹

توطئه قتل، مصلوب شدن و رستاخیزِ عیسی مسیح به روایت انجیل مَتی (ترجمه قدیم)

انجیل مَتی  فصل  ۲۶    (ترجمه قدیم)
  توطئه قتل عیسی  
  (مرقس ۱۴: ۱-۲؛ لوقا ۲۲: ۱-۲)
 ۱ و چون عیسی همه این سخنان را به اتمام رسانید، به شاگردان خود گفت:  ۲ ‌«می‌دانید که بعد از دو روز عید فصح است که پسـر انسان تسلیم کرده می‌شود تا مصلوب گردد.»  ۳ آنگاه رؤسای کَهَنِه و کاتبان و مشایخ قوم در دیوانخانه رئیس کهَنه که قیافا نام داشت جمع شده،  ۴ شورا نمودند تا عیسی را به حیله گرفتار ساخته، به قتل رسانند.  ۵ اما گفتند: «نه در وقت عید مبادا آشوبی در قوم بر پا شود.»
  تدهین عیسی با عطر  
  (مرقس ۱۴: ۳-۹؛ یوحنا ۱۲: ۱-۱۱)
 ۶ و هنگامی که عیسی در بیت عَنْیا در خانه شمعون ابرص شد،  ۷ زنی با شیشه‌ای عطر گرانبها نزد او آمده، چون بنشست بر سر وی ریخت.  ۸ اما شاگردانش چون این را دیدند، غضب نموده، گفتند: «چرا این اسراف شده است؟  ۹ زیرا ممکن بود این عطر به قیمت گران فروخته و به فقرا داده شود.»  ۱۰ عیسی این را درک کرده، بدیشان گفت: «چرا بدین زن زحمت می‌دهید؟ زیرا کار نیکو به من کرده است.  ۱۱ زیرا که فقرا را همیشه نزد خود دارید اما مرا همیشه ندارید.  ۱۲ و این زن که این عطر را بر بدنـم مالید، بجهـت دفـن مـن کرده است.  ۱۳ هرآینه به شما می‌گویم هر جایی که در تمام عالم بدین بشارت موعظه کرده شـود، کار این زن نیز بجهت یادگاری او مذکـور خواهد شد.»

  طرح خیانت یهودا  
  (مرقس ۱۴: ۱۰-۱۱؛ لوقا ۲۲: ۳-۶)
 ۱۴ آنگاه یکی از آن دوازده که به یهودای اسخریوطی مسمی بود، نزد رؤسای کهنه رفته،  ۱۵ گفت: «مرا چند خواهید داد تا او را به شما تسلیم کنم؟» ایشان سی پاره نقره با وی قرار دادند  ۱۶ و از آن وقت در صدد فرصت شد تا او را بدیشان تسلیم کند.
  آماده کردن فصح  
  (مرقس ۱۴: ۱۲-۱۶؛ لوقا ۲۲: ۷-۱۳)
 ۱۷ پس در روز اوّل عید فطیر، شاگردان نزد عیسی آمده، گفتند: «کجا می‌خواهی فصح را آماده کنیم تا بخوری؟»  ۱۸ گفت: «به شهر، نزد فلان کس رفته، بدو گویید: "استاد می‌گوید وقت من نزدیک شد و فصح را در خانه تو با شاگردان خود صرف می‌نمایم."»  ۱۹ شاگردان چنانکه عیسی ایشان را امر فرمود کردند و فصح را مهیا ساختند.
  شام آخر  
  (مرقس ۱۴: ۱۷-۲۵؛ لوقا ۲۲: ۱۴-۳۰؛ یوحنا ۱۳: ۲۱-۳۰)
 ۲۰ چون وقت شام رسید با آن دوازده بنشست.  ۲۱ و وقتی که ایشان غذا می‌خوردند، او گفت: «هرآینه به شما می‌گویم که یکی از شما مرا تسلیم می‌کند!»  ۲۲ پس بغایت غمگین شده، هر یک از ایشان به وی سخن آغاز کردند که «خداوندا آیا من آنم؟»  ۲۳ او در جواب گفت: «آنکه دست با من در قاب فرو برد، همان کس مراتسلیم نماید!  ۲۴ هرآینه پسر انسان به همانطور که درباره او مکتوب است رحلت می‌کند. لیکن وای بر آن کسی که پسر انسان بدست او تسلیم شود! آن شخص را بهتر بودی که تولّد نیافتی!»  ۲۵ و یهودا که تسلیم کننده وی بود، به جواب گفت: «ای استاد آیا من آنم؟» به وی گفت: «تو خود گفتی!»  ۲۶ و چون ایشان غذا می‌خوردند، عیسی نان را گرفته، برکت داد و پاره کرده، به شاگردان داد و گفت: «بگیرید و بخورید، این است بدن من.»  ۲۷ و پیاله را گرفته، شکر نمود و بدیشان داده، گفت: «همه شما از این بنوشید،  ۲۸ زیرا که این است خون من در عهد جدید که در راه بسیاری بجهت آمرزش گناهان ریخته می‌شود.  ۲۹ اما به شما می‌گویم که بعد از این از میوه موْ دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در ملکوت پدر خود، تازه آشامم.»
  پیشگویی انکار پطرس  
  (مرقس ۱۴: ۲۶-۳۱)
 ۳۰ پس تسبیح خواندند و به سوی کوه زیتون روانه شدند.  ۳۱ آنگاه عیسی بدیشان گفت: «همه شما امشب درباره من لغزش می‌خورید چنانکه مکتوب است که شبان را می‌زنم و گوسفندان گله پراکنده می‌شوند.  ۳۲ لیکن بعد از برخاستنم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.»  ۳۳ پطرس در جواب وی گفت: «هر گاه همه درباره تو لغزش خورند، من هرگز نخورم.»  ۳۴ عیسی به وی گفت: «هرآینه به تو می‌گویم که در همین شب قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد!»  ۳۵ پطرس به وی گفت: «هرگاه مردنم با تو لازم شود، هرگز تو را انکار نکنم!» و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند.
  باغ جتسیمانی  
  (مرقس ۱۴: ۳۲-۴۲؛ لوقا ۲۲: ۳۹-۴۶)
 ۳۶ آنگاه عیسی با ایشان به موضعی که مسمی به جتسیمانی بود رسیده، به شاگردان خود گفت: «در اینجا بنشینید تا من رفته، در آنجا دعا کنم.»  ۳۷ و پطرس و دو پسر زِبِدی را برداشته، بی نهایت غمگین و دردناک شد.  ۳۸ پس بدیشان گفت: «نفْس من از غایت الم مشرف به موت شده است. در اینجا مانده با من بیدار باشید.»  ۳۹ پس قدری پیش رفته، به روی در افتاد و دعا کرده، گفت: «ای پدر من، اگر ممکن باشد این پیاله از من بگذرد؛ لیکن نه به خواهش من، بلکه به اراده تو.»  ۴۰ و نزد شاگردان خود آمده، ایشان را در خواب یافت. و به پطرس گفت: «آیا همچنین نمی‌توانستید یک ساعت با من بیدار باشید؟  ۴۱ بیدار باشید و دعا کنید تا در معرض آزمایش نیفتید! روح راغب است، لیکن جسم ناتوان.»  ۴۲ و بار دیگر رفته، باز دعا نموده، گفت: «ای پدر من، اگر ممکن نباشد که این پیاله بدون نوشیدن از من بگذرد، آنچه اراده تو است بشود.»  ۴۳ و آمده، باز ایشان را در خواب یافت زیرا که چشمان ایشان سنگین شده بود.  ۴۴ پس ایشان را ترک کرده، رفت و دفعه سوم به همـان کلام دعـا کرد.  ۴۵ آنگاه نـزد شاگردان آمده، بدیشان گفت: «مابقی را بخوابید و استراحت کنید. الحال ساعت رسیده است که پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم شود.  ۴۶ برخیزیـد برویم. اینک تسلیم کننـده من نزدیک است!»
  دستگیری عیسی  
  (مرقس ۱۴: ۴۳-۵۲؛ لوقا ۲۲: ۴۷-۵۳؛ یوحنا ۱۸: ۱-۱۱)
 ۴۷ و هنوز سخن می‌گفت که ناگاه یهودا که یکی از آن دوازده بود با جمعی کثیر با شمشیرها و چوبها از جانب رؤساء کهَنه و مشایخ قوم آمدند  ۴۸ و تسلیم کننده او بدیشان نشانی داده، گفته بود: «هر که را بوسه زنم، همان است. او را محکم بگیرید.»  ۴۹ در ساعت نزد عیسی آمده، گفت: «سلام یا سیدی!» و او را بوسید.  ۵۰ عیسی وی را گفت: «ای رفیق، از بهر چه آمدی؟» آنگاه پیش آمده، دست بر عیسی انداخته، او را گرفتند.  ۵۱ و ناگاه یکی از همراهان عیسی دست آورده، شمشیر خود را از غلاف کشیده، بر غلام رئیس کهنه زد و گوشش را از تن جدا کرد.  ۵۲ آنگاه عیسی وی را گفت: «شمشیر خود را غلاف کن، زیرا هر که شمشیر گیرد، به شمشیر هلاک گردد.  ۵۳ آیا گمان می‌بری که نمی‌توانم الحال از پدر خود درخواست کنم که زیاده از دوازده فوج از ملائکه برای من حاضر سازد؟  ۵۴ لیکن در این صورت کتب چگونه تمام گردد که همچنین می‌بایست بشود؟»  ۵۵ در آن ساعت، به آن گروه گفت: «گویا بر دزد بجهت گرفتن من با تیغها و چوبها بیرون آمدید! هر روز با شما در هیکل نشستـه، تعلیـم می‌دادم و مرا نگرفتید.  ۵۶ لیکن این همه شـد تا کتب انبیـا تمام شـود.» در آن وقـت جمیـع شاگردان او را واگـذارده، بگریختند.
  محاکمه در حضور قیافا  
  (مرقس ۱۴: ۵۳-۶۵)
 ۵۷ و آنانی که عیسی را گرفته بودند، او را نزد قیافا رئیس کهَنه جایی که کاتبان و مشایخ جمع بودند، بردند.  ۵۸ اما پطرس از دور در عقب او آمده، به خانه رئیس کهنه در آمد و با خادمان بنشست تا انجام کار را ببیند.  ۵۹ پس رؤسای کهنه و مشایخ و تمامی اهل شورا طلب شهادت دروغ بر عیسی می‌کردند تا او را بقتل رسانند،  ۶۰ لیکن نیافتند. با آنکه چند شاهد دروغ پیش آمدند، هیچ نیافتند. آخر دو نفر آمده،  ۶۱ گفتند: «این شخص گفت: "‌می‌توانم هیکل خدا را خراب کنم و در سه روزش بنا نمایم."»  ۶۲ پس رئیس کهنه برخاسته، بدو گفت: «هیچ جواب نمی‌دهی؟ چیست که اینها بر تو شهادت می‌دهند؟»  ۶۳ اما عیسی خاموش ماند! تا آنکه رئیس کهنه روی به وی کرده، گفت: «تو را به خدای حّی قسم می‌دهم ما را بگو که تو مسیح پسر خدا هستی یا نه؟»  ۶۴ عیسی به وی گفت: «تو گفتی! و نیز شما را می‌گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوّت نشسته، بر ابرهای آسمان می‌آید!»  ۶۵ در ساعت رئیس کهنه رخت خود را چاک زده، گفت: «کفر گفت! دیگر ما را چه حاجت به شهود است؟ الحال کفرش را شنیدید!  ۶۶ چه مصلحت می‌بینید؟» ایشان در جواب گفتند: «مستوجب قتل است!»  ۶۷ آنگاه آب دهان بر رویش انداخته، او را طپانچه می‌زدند و بعضی سیلی زده،  ۶۸ ‌می‌گفتند: «ای مسیح، به ما نبوّت کن! کیست که تو را زده است؟»
  انکار پطرس  
  (مرقس ۱۴: ۶۶-۷۲؛ لوقا ۲۲: ۵۴-۶۵؛ یوحنا ۱۸: ۲۵-۲۷)
 ۶۹ اما پطرس در ایوان بیرون نشسته بود که ناگاه کنیزکی نزد وی آمده، گفت: «تو هم با عیسی جلیلی بودی!»  ۷۰ او روبروی همه انکارنموده، گفت: «نمی‌دانم چه می‌گویی!»  ۷۱ و چون به دهلیز بیرون رفت، کنیزی دیگر او را دیده، به حاضرین گفت: «این شخص نیز از رفقای عیسی ناصری است!»  ۷۲ باز قسم خورده، انکار نمود که «این مرد را نمی‌شناسم.»  ۷۳ بعد از چندی، آنانی که ایستاده بودند پیش آمده، پطرس را گفتند: «البته تو هم از اینها هستی زیرا که لهجه تو بر تو دلالت می‌نماید!»  ۷۴ پس آغاز لعن کردن و قسم خوردن نمود که «این شخص را نمی‌شناسم.» و در ساعت خروس بانگ زد.  ۷۵ آنگاه پطرس سخن عیسی را به یاد آورد که گفته بود: «قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد.» پس بیرون رفته زار زار بگریست.

 انجیل مَتی  فصل  ۲۷    (ترجمه قدیم)
  محکوم شدن عیسی  
  (مرقس ۱: ۱۵؛ لوقا ۲۲: ۶۶-۷۱)
 ۱ و چون صبح شد، همه رؤسای کهنه و مشایخ قوم بر عیسی شورا کردند که او را هلاک سازند.  ۲ پس او را بند نهاده، بردند و به پنطیوس پیلاطس والی تسلیم نمودند.
  خودکشی یهودا    
 ۳ در آن هنگام، چون یهودا تسلیم کننده او دید که بر او فتوا دادند، پشیمان شده، سی پاره نقره را به رؤسای کهنه و مشایخ رد کرده،  ۴ گفت: «گناه کردم که خون بی گناهی را تسلیم نمودم.» گفتند: «ما را چه، خود دانی!»  ۵ پس آن نقره را در هیکل انداخته، روانه شد و رفته خود را خفه نمـود.  ۶ اما روسـای کهنه نقـره را برداشته، گفتنـد: «انداختن این در بیت المـال جایز نیست زیـرا خونبهـا است.»  ۷ پس شـورا نمـوده، به آن مبلغ، مزرعه کوزه گر را بجهت مقبره غُرباء خریدند.  ۸ از آن جهت، آن مزرعه تا امروز بحَقْـلالدم مشهـور است.  ۹ آنگاه سخنی که به زبـان ارمیـای نبی گفتـه شـده بـود تمـام گشت کـه «سـی پاره نقـره را برداشتنـد، بهـای آن قیمـت کـرده شـده‌ای که بعضـی از بنـی اسرائیـل بـر او قیمت گذاردند  ۱۰ و آنها را بجهت مزرعه کوزه گـر دادنـد، چنانکـه خداونـد بـه مــن گفــت.»
  در حضور پیلاطس  
  (مرقس ۱۵: ۲-۵؛ لوقا ۲۳: ۱-۵؛ یوحنا ۱۸: ۲۸-۳۸)
 ۱۱ اما عیسی در حضور والی ایستاده بود. پس والی از او پرسیده، گفت: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» عیسی بدو گفت: «تو می‌گویی!»  ۱۲ و چون رؤسای کهنه و مشایخ از او شکایت می‌کردند، هیچ جواب نمی‌داد.  ۱۳ پس پیلاطس وی را گفت: «نمی‌شنوی چقدر بر تو شهادت می‌دهنـد؟»  ۱۴ اما در جـواب وی، یک سخـن هـم نگفت، بقسمـی که والـی بسیـار متعجب شـد.
  صدور حکم مصلوب شدن  
  (مرقس ۱۵: ۶-۱۵؛ لوقا ۲۳: ۱۳-۲۵؛ یوحنا ۱۸: ۳۹ تا ۱۹: ۱۶)
 ۱۵ و در هر عیدی، رسم والی این بود که یک زندانی، هر که را می‌خواستند، برای جماعت آزاد می‌کرد.  ۱۶ و در آن وقت، زندانی مشهور، براَبا نام داشت  ۱۷ پس چون مردم جمع شدند، پیلاطُس ایشان را گفت: «که را می‌خواهید برای شما آزاد کنم؟ براَبّا یا عیسی مشهور به مسیح را؟»  ۱۸ زیرا که دانست او را از حسد تسلیم کرده بودند.  ۱۹ چون بر مسند نشسته بود، زنش نزد او فرستاده، گفت: «با این مرد عادل تو را کاری نباشد، زیرا که امروز در خواب درباره او زحمت بسیار بردم.»  ۲۰ اما رؤسای کهنه و مشایخ، قوم را بر این ترغیب نمودند که براَبا را بخواهند و عیسی را هلاک سازند.  ۲۱ پس والی بدیشان متوجه شده، گفت: «کدام یک از این دو نفر را می‌خواهید بجهت شما رها کنم؟» گفتند: «برابّا را.»  ۲۲ پیلاطُس بدیشان گفت: «پس با عیسی مشهور به مسیح چه کنم؟» جمیعا گفتند: «مصلوب شود!»  ۲۳ والی گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» ایشان بیشتر فریاد زده، گفتند: «مصلوب شود!»  ۲۴ چون پیلاطُس دید که ثمری ندارد بلکه آشوب زیاده می‌گردد، آب طلبیده، پیش مردم دست خود را شسته گفت: «من برّی هستم از خون این شخص عادل. شما ببینید.»  ۲۵ تمام قوم در جواب گفتند: «خون او بر ما و فرزندان ما باد!»  ۲۶ آنگاه برْاَبا را برای ایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا او را مصلوب کنند.
  استهزای سربازان رومی  
  (مرقس ۱۵: ۱۶-۲۰)
 ۲۷ آنگاه سپاهیان والی، عیسی را به دیوانخانه برده، تمامی فوج را گرد وی فراهم آوردند.  ۲۸ و او را عریان ساخته، لباس قرمزی بدو پوشانیدند،  ۲۹ و تاجی از خار بافته، بر سرش گذاردند و نی بدست راست او دادند و پیش وی زانو زده، استهزا کنان او را می‌گفتند: «سلام ای پادشاه یهود!»  ۳۰ و آب دهان بر وی افکنده، نی را گرفته بر سرش می‌زدند.  ۳۱ و بعد از آنکه او را استهزا کرده بودند، آن لباس را از وی کنده، جامه خودش را پوشانیدند و او را بجهت مصلوب نمودن بیرون بردند.
  در راه جلجتا  
  (مرقس ۱۵: ۲۱-۲۴؛ لوقا ۲۳: ۲۶-۳۱؛ یوحنا ۱۹: ۱۷)
 ۳۲ و چون بیرون می‌رفتند، شخصی قیروانی شمعون نام را یافته، او را بجهت بردن صلیب مجبور کردند.  ۳۳ و چون به موضعی که به جُلْجُتا یعنی کاسه سر مسمی بود رسیدند،  ۳۴ سرکه ممزوج به مر بجهت نوشیدن بدو دادند. اما چون چشید، نخواست که بنوشد.
  مصلوب شدن عیسی  
  (مرقس ۱۵: ۲۵-۳۲؛ لوقا ۲۳: ۳۲-۴۳؛ یوحنا ۱۹: ۱۸-۲۷)
 ۳۵ پس او را مصلوب نموده، رخت او را تقسیم نمودند و بر آنها قرعه انداختند تا آنچه به زبان نبی گفته شده بود تمام شود که «رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند.»  ۳۶ و در آنجا به نگاهبانی او نشستند.  ۳۷ و تقصیر نامه او را نوشته، بالای سرش آویختند که «این است عیسی، پادشاه یهود!»  ۳۸ آنگاه دو دزد یکی بر دست راست و دیگری بر چپش با وی مصلوب شدند.  ۳۹ و راهگذران سرهای خود را جنبانیده، کفر گویان  ۴۰ ‌می‌گفتند: «ای کسی که هیکل را خراب می‌کنی و در سه روز آن را می‌سازی، خود را نجات ده. اگر پسر خدا هستی، از صلیب فرود بیا!»  ۴۱ همچنین نیز رؤسای کهنه با کاتبان و مشایخ استهزا کنان می‌گفتند:  ۴۲ «دیگران را نجات داد، اما نمی‌تواند خود را برهاند. اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون از صلیب فرود آید تا بدو ایمان آوریم!  ۴۳ بر خدا توکل نمود، اکنون او را نجات دهد، اگر بدو رغبت دارد زیرا گفت پسر خدا هستم!»  ۴۴ و همچنین آن دو دزد نیز که با وی مصلوب بودند، او را دشنام می‌دادند.
  جان سپردن عیسی  
  (مرقس ۱۵: ۳۳-۴۱؛ لوقا ۲۳: ۴۴-۴۹؛ یوحنا ۱۹: ۲۸-۳۷)
 ۴۵ و از ساعت ششم تا ساعت نهم، تاریکی تمام زمین را فرو گرفت.  ۴۶ و نزدیک به ساعت نهم، عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: «ایلی ایلی لَما سبقْتِنی.» یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی.  ۴۷ اما بعضی از حاضرین چون این را شنیدند، گفتند که او الیاس را می‌خواند.  ۴۸ در ساعت یکی از آن میان دویده، اسفنجی را گرفت و آن را پر از سرکه کرده، بر سر نی گذارد و نزد او داشت تا بنوشد.  ۴۹ و دیگران گفتند: «بگذار تا ببینیم که آیا الیاس می‌آید او را برهاند.»  ۵۰ عیسی باز به آواز بلند صیحه زده، روح را تسلیم نمود.  ۵۱ که ناگاه پرده هیکل از سر تا پا دو پاره شد و زمین متزلزل و سنگها شکافته گردید،  ۵۲ و قبرها گشاده شد و بسیاری از بدنهای مقدسین که آرامیده بودند برخاستند،  ۵۳ و بعد از برخاستن وی، از قبور برآمده، به شهر مقدس رفتند و بر بسیاری ظاهر شدند.  ۵۴ اما یوزباشی و رفقایش که عیسی را نگاهبانی می‌کردند، چون زلزله و این وقایع را دیدند، بی نهایت ترسان شده، گفتند: «فی‌الواقع این شخص پسر خدا بود.»  ۵۵ و در آنجا زنان بسیاری که از جلیل در عقب عیسی آمده بودند تا او را خدمت کنند، از دور نظاره می‌کردند،  ۵۶ که از آن جمله، مریم مجْدَلیه بود و مریم مادر یعقوب و یوشاء و مادر پسران زِبِدی.
  تدفین عیسی  
  (مرقس ۱۵: ۴۲-۴۷؛ لوقا ۲۳: ۵۰-۵۶؛ یوحنا ۱۹: ۳۸-۴۲)
 ۵۷ اما چون وقت عصر رسید، شخصی دولتمند از اهل رامه، یوسف نام که او نیز از شاگردان عیسی بود  ۵۸ و نزد پیلاطس رفته، جسد عیسی را خواست. آنگاه پیلاطس فرمان داد که داده شود.  ۵۹ پس یوسف جسد را برداشته، آن را در کتان پاک پیچیده،  ۶۰ او را در قبری نو که برای خود از سنگ تراشیده بود، گذارد و سنگی بزرگ بر سر آن غلطانیده، برفت.  ۶۱ و مریم مجْدِلیه و مریم دیگر در آنجا، در مقابل قبر نشسته بودند.
  محافظین بر سر قبر    
 ۶۲ و در فردای آن روز که بعد از روز تهیه بود، رؤسای کهنه و فریسیان نزد پیلاطس جمع شده،  ۶۳ گفتند: «ای آقا ما را یاد است که آن گمراه کننده وقتی که زنده بود گفت: «بعد از سه روز بر ‌می‌خیزم.»  ۶۴ پس بفرما قبر را تا سه روز نگاهبانی کنند مبادا شاگردانش در شب آمده، او را بدزدند و به مردم گویند که از مردگان برخاسته است و گمراهی آخر، از اوّل بدتر شود.»  ۶۵ پیلاطس بدیشان فرمود: «شما کشیکچیان دارید. بروید چنانکه دانید، محافظت کنید.»  ۶۶ پس رفتند و سنگ را مختوم ساخته، قبر را با کشیکچیان محافظت نمودند.

انجیل مَتی  فصل  ۲۸    (ترجمه قدیم)
  قیام عیسی مسیح  
  (مرقس ۱۶: ۱-۸؛ لوقا ۲۴: ۱-۱۲؛ یوحنا ۲۰: ۱-۹)
 ۱ و بعد از سَبَّت، هنگام فجر روز اوّل هفته، مریم مجْدَلیه و مریم دیگر بجهت دیدن قبر آمدند.  ۲ که ناگاه زلزله‌ای عظیم حادث شد از آنرو که فرشته خداوند از آسمان نزول کرده، آمد و سنگ را از در قبر غلطانیده، بر آن بنشست.  ۳ و صورت او مثل برق و لباسش چون برف سفید بود.  ۴ و از ترس او کشیکچیان به لرزه درآمده، مثل مرده گردیدند.  ۵ اما فرشته به زنان متوجه شده، گفت: «شما ترسان مباشید!‌ می‌دانم که عیسای مصلوب را می‌طلبید.  ۶ در اینجا نیست زیرا چنانکه گفته بود برخاسته است. بیایید جایی که خداوند خفته بود ملاحظه کنید،  ۷ و به زودی رفته شاگردانش را خبر دهید که از مردگان برخاسته است. اینک پیش از شما به جلیل می‌رود. در آنجا او را خواهید دید. اینک شما را گفتم.»
  عیسی بر زنان ظاهر می‌شود    
 ۸ پس، از قبر با ترس و خوشی عظیم به زودی روانه شده، رفتند تا شاگردان او را اطلاع دهند.  ۹ و در هنگامی که بجهت اِخبار شاگردان او می‌رفتند، ناگاه عیسی بدیشان برخورده، گفت: «سلام بر شمـا باد!» پس پیش آمـده، به قدمهای او چسبیده، او را پرستش کردند.  ۱۰ آنگاه عیسی بدیشان گفت: «مترسید! رفتـه، برادرانـم را بگوییـد که به جلیل بروند که در آنجا مرا خواهند دید.»
  رشوه به محافظین    
 ۱۱ و چون ایشان می‌رفتند، ناگاه بعضی از کشیکچیان به شهر شده، رؤسای کهنه را از همه این وقایع مطلّع ساختند.  ۱۲ ایشان با مشایخ جمع شده، شورا نمودند و نقره بسیار به سپاهیان داده،  ۱۳ گفتند: «بگویید که شبانگاه شاگردانش آمده، وقتی که ما در خواب بودیم او را دزدیدند.  ۱۴ و هرگاه این سخن گوش زد والی شود، همانا ما او را برگردانیم و شما را مطمئن سازیم.»  ۱۵ ایشان پول را گرفته، چنانکه تعلیم یافتند کردند و این سخن تا امروز در میان یهود منتشر است.
  مأموریت بزرگ  
  (مرقس ۱۶: ۱۵-۱۸)

۱۶ اما یازده رسول به جلیل، بر کوهی که عیسـی ایشان را نشان داده بود رفتند.  ۱۷ و چون او را دیدنـد، پرستش نمودنـد. لیکـن بعضـی شـک کردند.  ۱۸ پس عیسـی پیـش آمـده، بدیشـان خطاب کرده، گفت: «تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است  ۱۹ پس رفته، همه امّت‌ها را شاگـرد سازیـد و ایشـان را بـه اسمِ اب و ابن و روح‌القدس تعمید دهید.  ۲۰ و ایشان را تعلیـم دهیـد که همه امـوری را که به شما حکم کرده‌ام حفظ کنند. و اینک مـن هـر روزه تا انقضای عالم همراه شما می‌باشـم.» آمیـن.


برای مقایسه بین اناجیل و همچنین آگاهی بیشتر، بنگرید به:



توطئه قتل، مصلوب شدن و رستاخیزِ عیسی مسیح به روایت انجیل یوحنا (ترجمه قدیم)

پ.ن: برخی از ترجمه‌های فارسی کتاب مقدس 
ترجمه قدیم
این ترجمه حاصل زحمات افراد متعدد از اوایل قرن نوزدهم می‌باشد، و در سال ۱۸۱۲ توسط هنری مارتین به کمک میرزا سید علی خان شروع و در سال ۱۸۴۶ توسط ویلیام گلن و میرزا محمد جعفر شیرزای به پایان رسید. این ترجمه از لحاظ ادبی اثری وزین و زیبا بوده، و در میان اهل ادب و تحقیق دارای محبوبیت و جایگاه ویژه می‌باشد. این ترجمه در سال ۱۹۹۶ با حروفچینی و رسم‌الخط جدید توسط سازمان انتشارات ایلام (Elam Ministries) به چاپ رسیده است. 
ترجمه شریف | مژده برای عصر جدید
ترجمه «مژده برای عصر جدید» معروف به «انجیل شریف» در سال ۱۹۷۶ میلادی، به فارسی ترجمه شد. سی سال تاریخ پُر شکوه این ترجمه حکایت از سادگی، شیوایی و پذیرش آن در میان همگان دارد. در این ترجمه از معتبرترین متون عبری، آرامی و یونانی استفاده شده است تا امانت ترجمه نسبت به متون اولیه کتاب مقدس حفظ گردد. این ترجمه در سال ۲۰۰۷ توسط سازمان انجمن‌های متحد کتاب مقدس (United Bible Societies) به چاپ رسیده است.
ترجمه تفسیری
در این ترجمه از زبان فارسی امروزی استفاده شده است و شامل عهد قدیم و جدید می‌باشد. در ضمن، مطالب و اصطلاحات قدیمی و نامانوس را که درک آن برای خوانندگان زمان حاضر مشکل است، در این کتاب به شکلی ساده و تفسیر گونه بیان کرده است. به همین دلیل «ترجمه تفسیری» نامگذاری شده است. این ترجمه در سال ۱۹۹۵ توسط انجمن بین‌المللی کتاب مقدس (International Bible Society) به چاپ رسیده است.
کتاب مقدس با ترجمه‌های مختلف نظیرِ: «ترجمه قدیم»، «ترجمه شریف؛ مژده برای عصر جدید» و «ترجمه تفسیری» را بصورت آنلاین از «اینجا» یا «اینجا» یا «اینجا» یا «اینجا» بخوانید. ترجمه کاملِ توراتِ مقدس، مورد تایید جامعه کلیمیان ایران را از «اینجا» بخوانید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان درباره این پست را به اشتراک بگذارید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.